برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۱۵۴

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
باب اوّل
— ۴۰ —

کنار گرفت و نعمت بی‌اندازه بخشید و آزاد کرد و گویند هم در آن هفته شفا یافت

  همچنان در فکر آن بیتم که گفت پیل بانی بر لبِ دریای نیل  
  زیر پایت گر بدانی[۱] حال مور همچو حال تُست زیر پای پیل  

حکایت

یکی از بندگان عمرولیث گریخته بود کسان در عقبش برفتند و باز آوردند وزیر را باوی غرضی بود و اشارت[۲] بکشتن فرمود تا دگر بندگان چنین فعل روا ندارند بنده پیش عمرو[۳] سر بر زمین نهاد و گفت

  هر چه رود بر سرم[۴] چون تو پسندی رواست
بنده چه دعوی کند حکم خداوند راست  

امّا بموجب آنکه پرورده نعمت این خاندانم نخواهم که در قیامت بخون من گرفتار آئی اجازت فرمای تا[۵] وزیر را بکشم آنگه بقصاص او بفرمای خون مرا ریختن تا بحق کشته باشی ملک را خنده گرفت وزیر را گفت چه مصلحت می‌بینی گفت ای خداوند جهان از بهر خدای این شوخ دیده را بصدقات گور پدر آزاد کن تا مرا در بلائی نیفکند گناه از من است و قول حکما معتبر که گفته‌اند

  چو کردی با کلوخ انداز پیکار سر خود را بنادانی شکستی  
  چو تیر انداختنی بر[۶] روی دشمن چنین دان[۷] کاندر آماجش نشستی  

  1. ندانی.
  2. بود اشارت.
  3. ص: عمر.
  4. ص: بر سر من.
  5. تا من.
  6. در.
  7. حذر کن.