برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۱۴۶

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
باب اوّل
— ۳۲ —

مناسبت است و ترا بدو چه مشابهت گفت خاموش که اگر حسودان بغرض گویند شترست و گرفتار آیم کرا غم تخلیص من دارد[۱] تا تفتیش حال من کند و تا تریاق از عراق آورده شود[۲] مار گزیده مرده بود ترا همچنین فضل است و دیانت و تقوی و امانت امّا متعنتان در کمین‌اند و مدّعیان گوشه نشین اگر آنچه حُسن سیرت تُست بخلاف آن تقریر کنند و در معرض خطاب پادشاه افتی[۳] در آن حالت[۴] مجال مقالت باشد؟ پس مصلحت آن بینم که ملک قناعت را حراست کنی و ترک ریاست گوئی

  بدریا دَر منافع بی شمارست و گرخواهی سلامت بر کنارست  

رفیق این سخن بشنید و بهم برآمد و روی از حکایت من در هم کشید و سخنهای رنجش آمیز گفتن گرفت کین چه عقل و کفایت[۵] است و فهم و درایت[۶] قول حکما درست آمد که گفته‌اند دوستان بزندان[۷] بکار آیند که بر سفره همه دشمنان دوست نمایند

  دوست مشمار آنکه در نعمت زند لاف یاری و برادر خواندگی  
  دوست آن دانم[۸] که گیرد دست دوست در پریشان حالی و درماندگی  

دیدم که متغیر می‌شود و نصیحت بغرض می‌شنود بنزدیک صاحبدیوان رفتم بسابقه معرفتی که در میان ما بود و صورت حالش بیان کردم و اهلیت و استحقاقش بگفتم تا بکاری مختصرش نصب کردند چندی برین برآمد لطف طبعش را بدیدند و حسن تدبیرش را بپسندیدند و کارش[۹] از آن در گذشت و بمرتبتی والاتر از آن متمکن[۱۰] شد همچنین نجم سعادتش در ترقی بود


  1. باشد.
  2. از عراق آورند، آورده باشند.
  3. آئی.
  4. حالت کرا.
  5. کیاست.
  6. فراست.
  7. در زندان.
  8. باشد.
  9. بپسندیدند کارش.
  10. ممکن.