برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۱۲۷۶

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
— ۲۲۶ —

  هر بندهٔ که هست ببلغار و هند و روم آن بنده را بسیم و زر خود خریده گیر  
  هر ماهرو که هست در ایام روزگار آن را بناز در بر خود آرمیده گیر  
  هر نعمتی که هست بعالم تو خورده دان هر لذتی که هست سراسر چشیده گیر  
  چون پادشاه عدل اَبَر تخت سلطنت صد جامهٔ حریر بدولت دریده گیر  
  آواز رود و بربط و نای و سرود و چنگ وین طنطنه که میشنوی هم شنیده گیر  
  چندین هزار اطلس و زربفت قیمتی پوشیده در تنعم و آنگه دریده گیر  
  در آرزوی آب حیاتی تو هر زمان مانند خضر گرد جهان در دویده گیر  
  تو همچو عنکبوتی و حال جهان مگس چون عنکبوت گرد مگس بر تنیده گیر  
  گیرم ترا که مال ز قارون فزون شود عمرت بعمر نوح پیمبر رسیده گیر  
  روز پسین چسود بجز آه و حسرتت صدبار پشت دست بدندان گزیده گیر  
  سعدی تو نیز ازین قفس تنگنای دهر روزی قفس بریده و مرغش پریده گیر  

۲ – غزلهای عرفانی

  مقصود عاشقان دو عالم لقای تست مطلوب طالبان بحقیقت رضای تست  
  هر جا که شهریاری و سلطان و سروریست محکوم حکم و حلقه بگوش گدای تست  
  بودم بر آن که عشق تو پنهان کنم ولیک شهری تمام غلغله و ماجرای تست  
  هر جا که پادشاهی و صدری و سروریست موقوف آستان در کبریای تست  
  قومی هوای نعمت دنیا همی پزند قومی هوای عقبی و ما را هوای تست  
  هر جا سریست خستهٔ شمشیر عشق تو هر جا دلیست بستهٔ مهر و هوای تست  
  کس را بقای دائم و عهد قدیم نیست جاوید پادشاهی و دائم بقای تست  
  گر میکشی بلطف گر میکشی بقهر ما راضییم هرچه بود رای رای تست  
  امید هر کسی بنیازی و حاجتی است امید ما برحمت بی‌منتهای تست