برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۱۲۶۵

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

مفردات[۱]

در پند و اخلاق

  دانی چه گفته‌اند بنی عوف در عرب نسل بریده به که موالید بی‌ادب  

  خیری که برآیدت بتوفیق از دست در حق کسی کن که درو خیری هست  

  گر سفله بمال و جاه از آزاده بهست سگ نیز بصید از آدمیزاده بهست  

  کس نیست که مهر تو درو شاید بست پس پیش تو ناچار کمر باید بست  

  دولت جاوید بطاعت درست سود مسافر ببضاعت درست  

  گوینده را چه غم که نصیحت قبول نیست گر نامه رد کنند گناه رسول نیست  

  رفتن چو ضرورتست و منزل بگذاشت من خود ننهم دلی که بر باید داشت[۲]  

  هر که گوید کلاغ چون بازست نشنوندش که دیده‌ها بازست  

  گر راه نمائی همه عالم راهست ور دست نگیری هه عالم چاهست  

  خواهی که بطبعت همه کس دارد دوست با هر که در اوفتی چنان باش که اوست  

  1. در نسخهٔ قدیم این عنوان نیز هست: و له مِن الفرادی علی معان شئی.
  2. دل که بباید برداشت.