برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۱۲۴۵

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

رباعیات

در اخلاق و موعظه

  آن کیست که دل نهاد و فارغ بنشست پنداشت که مهلتی و تأخیری هست  
  گو میخ مزن که خیمه می‌باید کند گو رخت منه که بار می‌باید بست  

  تدبیر صواب از دل خوش باید جست سرمایهٔ عافیت کفافست نخست  
  شمشیر قوی نیاید از بازوی سست یعنی ز دل شکسته تدبیر درست  

  آنکس که خطای خویش بیند که رواست تقریر مکن صواب نزدش که خطاست  
  آن روی نمایدش که در طینت اوست آئینه کج جمال ننماید راست  

  گر در همه شهر یک سر نیشترست در پای کسی رود که درویش ترست  
  با این همه راستی که میزان دارد میلش طرفی بود که آن بیشترست[۱]  

  گر خود ز عبادت استخوانی در پوست زشتست اگر اعتقاد بندی که نکوست  
  گر بر سر پیکان برود طالب دوست حقا که هنوز منت دوست بروست  

  تا یکسر موئی از تو هستی باقیست اندیشهٔ کار بت‌پرستی باقیست  
  گفتی بت پندار شکستم رستم آن بت که ز پندار شکستی باقیست  

  بالای قضای رفته فرمانی نیست چون درد اجل گرفت درمانی نیست  
  امروز که عهد تست نیکوئی کن کاین ده همه وقت از آن دهقانی نیست  

  1. در نسخ چاپی «میل از طرفی کند که زر بیشتر است» و غلطی است آشکار.