این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
— ۱۸۶ —
عدل اختیار کن که بعالم نبردهاند | بهتر ز نام نیک بضاعت مسافران | |||||
خواهی که مهتری و بزرگی بسر بری | خالی مباش یکنفس از حال کهتران | |||||
دنیا نیرزد آنکه پریشان کند[۱] دلی | گر مقبلی بگوش مکن قول مُدبران | |||||
این پنجروزه مهلت دنیا بهوش باش | تا دلشکستهٔ نکند بر تو دل گران | |||||
از من شنو نصیحت خالص که دیگری | چندین دلاوری نکند بر دلاوران | |||||
نیک اختران نصیحت سعدی کنند گوش | گر بشنوی سبق بری از سعد اختران | |||||
بادا همیشه بر سر عمرت کلاه بخت | در پیشت ایستاده کمر بسته چاکران | |||||
تا آنزمان که پیکر ما هست بر فلک | خالی مباد مجلست از ماه پیکران[۲] |
* * *
پسران فلان سه بدبختند | که چهارم نزاد مادرشان | |||||
این بدست آن بتر بنام ایزد | وان بترتر که خاک بر سرشان |
* * *
خدایا فضل کن گنج قناعت | چو بخشیدی و دادی ملک ایمان | |||||
گرم روزی نماند تا بمیرم | به از نان خوردن از دست لئیمان |
* * *
گدایان بینی اندر روز محشر | بتخت مُلک بر چون پادشاهان | |||||
چنان نورانی از فرّ عبادت | که گوئی آفتابانند و ماهان | |||||
تو خود چون از خجالت سر برآری | که بر دوشت بود بار گناهان | |||||
اگر دانی که بد کردی و بد رفت | بیا پیش از عقوبت عذرخواهان |
* * *
چو میدانستی افتادن بناچار | نبایستی چنین بالا نشستن |