پرش به محتوا

برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۱۲۳۴

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
— ۱۸۴ —

  که در ریاضت و خلوت مقام من دارد؟ که جامه خواب کلوخست و سنگ بالینم  
  بلقمهٔ که تناول کنم ز دست کسی رواست گر بزند بعد از آن بزوبینم  
  گرم دهند خورم ورنه میروم آزاد نه همچو آدمیان خشمناک بنشینم  
  چو گربه درنربایم ز دست مردم چیز ور اوفتاده بود ریزه ریزه برچینم  
  مرا نه برگ زمستان نه عیش تابستان کفایتست همین پوستین پارینم  
  بجای من که نشیند که در مقام رضا برابر است گلستان و تلّ سرگینم  
  مرا که سیرت ازین جنس و خوی ازین صفتست چکرده‌ام که سزاوار سنگ و نفرینم؟  
  جواب داد کزین بیش نعت خویش مگوی که خیره گشت ز صفت زبان تحسینم  
  همین دو خصلت ملعون کفایتست ترا غریب دشمن و مردارخوار می‌بینم  

در مدح

  نظر که با همه داری بچشم بخشایش دُرر که بر همه باری ز ابر کفّ کریم  
  مرا دوبار نوازش کن و کرم فرما یکی بموجب خدمت یکی بحق قدیم  

***

  آن ستمدیده ندیدی که بخونخواره چگفت ملکا جور مکن چون بجوار تو دریم  
  گله از دست ستمکار بسلطان گویند چون ستمکار تو باشی گله پیش که بریم؟  

***

  خلق در ملک خدای از همه جنسی باشد حاکمان خرده نگیرند که ما رندانیم  
  گر کسی را عملی هست و امیدی دارد ما گدائیم درین ملک نه بازرگانیم  

***

  گر بدانستی که خواهد مُرد ناگه در میان[۱] جامه[۲] چندین کی تنیدی پیله گرد خویشتن  

  1. خود اندر میان.
  2. خانه. (خامه؟)