برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۱۲۱۵

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
— ۱۶۵ —

  صد دور بقا چنانکه دیدی مردن بزه کمان نیرزد[۱]  

* * *

  از دست تهی کرم نیاید هرچند دلش جواد باشد  
  مسکین چکند سوار چالاک چون اسب نه بر مراد باشد  

* * *

  کسی بحمد و ثنای برادران عزیز ز عیب خویش نباید که بیخبر باشد  
  ز دشمنان شنو ایدوست تا چه میگویند که عیب در نظر دوستان هنر باشد  

* * *

  گر جهان فتنه گیرد از چپ و راست و آتش و صعقه پیش و پس باشد  
  تو پریشان نکردهٔ کس را چه پریشانیَت ز کس باشد؟  
  خونیانرا بود ز شحنه هراس شبروانرا غم از عسس باشد  
  راستی پیشه گیر و ایمن باش که رهانندهٔ تو بس باشد  

* * *

  کاملانند در لباس حقیر همچو لؤلؤ که در صدف باشد  
  ای که در بند آب حیوانی کوزه بگذار تا خزف باشد  

* * *

  سخن گفته دگر باز نیاید بدهن اول اندیشه کند مرد که عاقل باشد  
  تا زمانی دگر اندیشه نباید کردن که چرا گفتم و اندیشهٔ باطل باشد  

* * *

  اگر صد دفتر شیرین بخوانی گرانجان لایق تحسین نباشد  

  1. در قدیمترین نسخه‌ها عنوان قطعه اینست: «فی واقعة الشخص»