این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
— ۱۵۰ —
ز بسیار آمدن عزت بکاهد | چو کم بینند خاطر بیش خواهد | |||||
عزیزی کت من اش هردم مدوبش | که صحبت هم ملال آرد بش از بش | |||||
تمیر[۱] فی فقیر یشتهی الزاد | ولا تحسد غنیاً قدره زاد | |||||
وگر گویند آن جاه و محل بین | تو پای روستائی در وحل بین | |||||
تخه ترش روی کت برغ خوان نیست | تزان مسکین خبر هن کش خونان نیست | |||||
تلقفت الشوا و انبقل بعده | سل الجوعان کیف الخبز وحده | |||||
بپرس آنرا که جسم از فاقه خونست | که قدر نعمت او داند که چونست | |||||
غرش نان هاجی از حلوای تیزست | نن تهی گلشکر هن کت تکیزست | |||||
افق یا من تلهی حول منقل | عن الحطاب فی واد عَقنقل | |||||
فقیر از بهر نان بر در دعاخوان | تو میتندی که مرغم نیست بر خوان | |||||
چه داند آنکس سه نح خوردست و تقتست | که مسکینی و سرما گسنه خفتست | |||||
تحب المال لو احببت قدم[۲] | و ان خلفت محبوساً تندم[۲] | |||||
منه گر عقل داری در تن و هوش | اگر مردی ده و بخش و خور و پوش | |||||
توا کی بیفتی از هنجار و رسته | پشیمان بی که نخوردم توشه نسته | |||||
صرفت العمر فی تحصیل مالک | تفکر یا معنی فی مآلک | |||||
کسی از زرع دنیا خوشه برداشت | که چندی خورد و چندی توشه برداشت | |||||
که بپسندت کی م خوذ از غصه نکشتم | که کردم گرد و نخورم نبخشم | |||||
بهاء الوجه مع خبث النفوس | کمصباح علی قبرالمجوس | |||||
بگور گبر ماند زاهد زور | درون مردار و بیرون مشک و کافور | |||||
کعارف باد بی کند سر جمه کفو | اکار جهومنت کش در به از تو |