برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۱۱۸۹

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
— ۱۳۹ —

۴۴ – ب

  تو پس پرده و ما خون جگر میریزیم وه که[۱] گر پرده برافتد که چه شور انگیزیم  
  دیگران را غم جان دارد و[۲] ما جامه‌دران که[۳] بفرمائی تا از سر جان برخیزیم  
  مردم از فتنه گریزند و ندانند که ما بتمنای تو در حسرت رستاخیزیم  
  دل دیوانه سپر کرده و جان بر کف دست ظاهر آنست که از تیر بلا نگریزیم[۴]  
  باغ فردوس میارای که ما رندان را سر آن نیست که در دامن حور آویزیم  
  ور بزندان عقوبت بری از دیدهٔ شوق[۵] ای بسا آب که بر آتش دوزخ ریزیم  
  رنگ زیبائی و زشتی بحقیقت در غیب چون تو آمیختهٔ با تو چه رنگ آمیزیم؟  
  سعدیا قوت بازوی عمل هست ولیک تا بجائی نه که با حکم ازل بستیزیم[۶]  

۴۵ – ط

  برخیز تا بعهد امانت وفا کنیم تقصیرهای رفته بخدمت قضا[۷] کنیم  
  بیمغز بود سر که نهادیم پیش خلق دیگر فروتنی بدر کبریا کنیم  
  دارالفنا کرای مرمت نمیکند بشتاب تا عمارت دارالبقا کنیم[۸]  
  دارالشفای توبه نبستست در هنوز تا درد معصیت بتدارک دوا کنیم[۸]  
  روی از خدا بهرچه کنی شرک خالصست[۹] توحید محض کز همه رو در خدا کنیم[۱۰]  

  1. آه اگر.
  2. دیگری را غم جان باشد و.
  3. گر.
  4. بگریزیم.
  5. ور برانی بامید تو، نه از هول عذاب.
  6. در بعضی از نسخ مقطع چنین است:
      سعدیا دعوی بیصدق بجائی نرسد کند رفتار و بگفتار چنین برتیزیم  
  7. ادا.
  8. ۸٫۰ ۸٫۱ در نسخه‌ها این دو بیت در یکغزل نیست یا اینست یا آن.
  9. حاصلست.
  10. در بعضی از نسخه‌های معتبر بیت چنین است:
      روی از خدا در همه کردیم و هیچ نیست صدق آن بود که از همه رو در خدا کنیم