این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
— ۱۳۶ —
قلب زر[۱] اندوده نستانند در بازار حشر | خالصی باید که بیرون آید از آتش سلیم | |||||
عیبت از بیگانه پوشیدست و میبیند بصیر | فعلت[۲] از همسایه پنهانست و میداند علیم | |||||
نفس پروردن خلاف رای دانشمند[۳] بود | طفل خرما دوست دارد صبر فرماید حکیم | |||||
راه نومیدی گرفتم رحمتم دل میدهد | کای گنهکاران هنوز امید عفوست از کریم | |||||
گر بسوزانی خداوندا جزای فعل ماست | ور ببخشی رحمتت عامست و احسانت قدیم | |||||
گرچه شیطان رجیم از راه انصافم ببرد | همچنان امید میدارم برحمن رحیم | |||||
آنکه جان بخشید و روزی داد و چندین لطف کرد | هم ببخشاید چو مشتی استخوان باشم رمیم | |||||
سعدیا بسیار گفتن عمر ضایع کردن است | وقت عذر آوردنست استغفرالله العظیم[۴] |
۴۰ – ط
ما امید از طاعت و چشم از ثواب افکندهایم | سایهٔ سیمرغ همت بر خراب افکندهایم | |||||
گر بطوفان میسپارد یا[۵] بساحل میبرد | دل بدریا و سپر بر روی آب افکندهایم | |||||
محتسب گر فاسقانرا نهی منکر میکند | گو بیا کز روی مستوری[۶] نقاب افکندهایم | |||||
عارف اندر چرخ و صوفی در سماع آوردهایم | شاهد اندر رقص و افیون در شراب افکندهایم | |||||
هیچکس بیدامنی تر نیست لیکن پیش خلق | باز میپوشند و ما بر آفتاب افکندهایم | |||||
سعدیا پرهیزکاران خودپرستی میکنند | ما دهل در گردن و خر در خلاف افکندهایم | |||||
رستمی باید که پیشانی کند با دیو نفس | گر برو غالب شویم افراسیاب افکندهایم |
۴۱ – ط
ساقیا می ده که ما دردیکش میخانهایم | با خرابات آشنائیم از خرد بیگانهایم | |||||
خویشتن سوزیم و جان بر سر نهاده شمعوار | هر کجا در مجلسی شمعیست ما پروانهایم |