این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
— ۱۲۹ —
باز میگویم نشاید راه نومیدی گرفت | پیش انعامش چه باشد عفو چون من صد هزار | |||||
سعی تا من میبرم هرگز نباشد سودمند[۱] | توبه تا من میکنم هرگز نباشد برقرار | |||||
چشم تدبیرم نمیبیند بتاریکی جهل[۲] | جرم بخشایا بتوفیقم چراغی پیش دار | |||||
من که از شرم گنه سر برنمیآرم ز پیش | سر بعلیین برآرم گر تو گوئی سر برآر | |||||
گرچه بیفرمانی از حد رفت و تقصیر از حساب | هرچه هستم همچنان هستم بعفو امیدوار | |||||
یارب از سعدی چه کار آید پسند حضرتت | یا توانائی بده یا ناتوانی در گذار |
۲۸ – ط
ره بخرابات برد عابد پرهیزکار | سُفرهٔ یکروزه کرد نقد همه روزگار | |||||
ترسمت ای نیکنام پای برآید بسنگ | شیشهٔ پنهان بیار تا بخوریم آشکار | |||||
گر بقیامت رویم بی خر و بار عمل | به که خجالت بریم چون بگشایند بار | |||||
کان همه ناموس و بانگ[۳] چون درم ناسره | روی طلی کرده داشت هیچ نبودش عیار | |||||
روز قیامت که خلق طاعت و خیر آورند | ما چه بضاعت بریم پیش کریم؟ افتقار | |||||
کار بتدبیر نیست بخت بزور آوری | دولت و جاه آن سریست تا که کند[۴] اختیار | |||||
بس که خرابات شد، صومعهٔ صوف پوش | بسکه کتبخانه گشت مصطبهٔ دردخوار | |||||
مدعی از گفتگوی دولت معنی نیافت | راه نبرد از ظلام ماه ندید از غبار | |||||
مطرب یاران بگوی این غزل دلپذیر | ساقی مجلس بیار آن قدح غمگسار | |||||
گر همه عالم بعیب در پی ما اوفتد | هر که دلش با یکیست غم نخورد از هزار | |||||
سعدی اگر فعل نیک از تو نیاید همی | بد نبود نام نیک از عقبت یادگار |