این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
— ۹۰ —
گریه بیهودست و بیحاصل بود شستن بآب | آدمی را حسرت از دل و اسب را داغ از سرین | |||||
نوحه لایق نیست بر خاک شهیدان زانکه هست | کمترین دولت ایشان را بهشت برترین | |||||
لیکن از روی مسلمانی و کوی مرحمت | مهربان را دل بسوزد بر فراق نازنین | |||||
باش تا فردا که بینی روز داد و رستخیز | وز لحد با زخم خونآلوده برخیزد دفین | |||||
بر زمین خاک قدمشان توتیای چشم بود | روز محشر خونشان گلگونه حوران عین[۱] | |||||
قالب مجروح اگر در خاک و خون غلطد چه باک | روح پاک اندر جوار لطف ربالعالمین | |||||
تکیه بر دنیا نشاید کرد و دل بر وی نهاد | کاسمان گاهی بمهرست ای برادر گه بکین | |||||
چرخ گردان بر زمین[۲] گویی دو سنگ آسیاست | در میان هر دو روز و شب دل مردم طحین | |||||
زور بازوی شجاعت برنتابد با اجل | چون قضا آمد نماند قوت رای رزین | |||||
تیغ هندی برنیاید روز پیکار از نیام | شیرمردی را که باشد مرگ پنهان در کمین | |||||
تجربت بیفایده است آنجا که برگردید بخت | حمله آوردن چسود آنرا که در گردید[۳] زین | |||||
کرکسانند از پی مردار دنیا جنگجوی | ای برادر گر خردمندی چو سیمرغان نشین | |||||
ملک دنیا را چه قیمت حاجت اینست از خدای | گو نگه دارد بما بر ملک ایمان و یقین | |||||
یارب این رُکن مسلمانی بامن آباد دار | در پناه شاه عادل پیشوای ملک و دین | |||||
خسرو صاحبقران غوث زمان بوبکر سعد | آنکه اخلاقش پسندیدست و اوصافش گزین | |||||
مصلحت بود[۴] اختیار رای روشنبین او | با زبردستان سخن گفتن نشاید جز بلین | |||||
لاجرم در بر و بحرش داعیان دولتند | کای هزاران آفرین بر جانت از جان آفرین | |||||
روزگارت با سعادت باد و سعدت پایدار[۵] | رایتت منصور و بختت یار و اقبالت معین |