این برگ همسنجی شدهاست.
— ۶۰ —
گر ابن مقله دگربار با[۱] جهان آید | چنانکه دعوی معجز کند بسحر مبین | |||||
بآب زر نتواند کشید چون تو الف | بسیم حل ننویسد مثال ثَغر تو سین | |||||
بیا بیا که بجان آمدم ز تلخی هجر | بگوی ازان لب شیرین حکایتی شیرین | |||||
ترنجبین وصالم بده که شربت صبر[۲] | نمیکند خفقان فؤاد را تسکین | |||||
دریغ اگر قدری میل از آن طرف بودی | کزین طرف همه شوقست و اضطراب و حنین[۳] | |||||
ترا سریست که با ما فرو نمیآید | مرا سری که حرامست بیتو بر بالین | |||||
میان حظ من و دشمنانت فرقی نیست | منت بمهر همی میرم و حسود بکین | |||||
اگر تو بر دل مسکین من نبخشائی | چه لازمست که جور و جفا برم چندین | |||||
بصدر صاحب دیوان ایخان نالم | که در ایاسه او جور نیست بر مسکین | |||||
خدایگان صدور زمان و کهف امان | پناه ملت اسلام شمس دولت و دین | |||||
جمال مشرق و مغرب صلاح خلق خدای | مشیر مملکت پادشاه روی زمین | |||||
که اهل مشرق و مغرب بشکر نعمت او | چو اهل مصر باحسان یوسفند رهین | |||||
بسی نماند که در عهد رأی و رأفت او | بیک مقام نشینند صعوه و شاهین | |||||
ز گوسپند بدوزد رعایت نظرش[۴] | دهان گرگ و بدرّد دهان شیر عرین | |||||
معین خیر و مطیع خدای و ناصح خلق | برای روشن و فکر بلیغ و رای رزین | |||||
زهی بسایهٔ لطف تو خلق را آرام | خهی بقوت رای تو ملک را آئین | |||||
گر اقتضای زمان دور باز سرگیرد | بنات دهر نزایند بهتر از تو بنین | |||||
تو آن یگانهٔ دهری که در وسادهٔ حکم | به از تو تکیه نکردست هیچ صدرنشین | |||||
چو فیض چشمهٔ خورشید بامداد پگاه | که در تموج او منطمس شود پروین | |||||
فروغ رای تو مصباح راههای مخوف | عنان عزم تو مفتاح ملکهای حصین |