این برگ همسنجی شدهاست.
— ۵۱ —
آهوی طبع بنده چنین مشک میدهد | کز پارس میبرند بتاتارش ارمغان | |||||
بیهوده در بسیط زمین این سخن نرفت | مردم نمیبرند که خود میرود روان | |||||
سعدی دلا آوری و زبانآوری مکن | تا عیب نشمرند بزرگان خردهدان | |||||
گر در عراق نقد ترا بر محک زنند | بسیار زر که مس بدرآید ز امتحان | |||||
لیکن بحکم آنکه خداوند معرفت | داند که بوی خوش نتوان داشتن نهان | |||||
گر چون بنفشه سر بسخن برنمیکنم | فکر از دلم چو لاله بدر میکند زبان | |||||
چون غنچه عاقبت لبم[۱] از یکدگر برفت | تا چون شکوفه پر زر سرخم کنی دهان | |||||
یارب دعای پیر و جوانت رفیق باد | تا آن زمان که پیر شوی دولتت جوان | |||||
دست ملوک لازم فتراک دولتت | چون پای در رکاب کنی[۲] بخت هم عنان | |||||
در اهتمام صاحب صدر بزرگوار | فرمانروای عالم و علامهٔ جهان | |||||
اکفی الکفاة روی زمین شمس ملک و دین | جانب نگاه دار خدای و خدایگان | |||||
صدر جهان و صاحب صاحبقران که هست | قدر مهان روی زمین پیش او مُهان | |||||
گر مقتضی نحو نبودی نگفتمی | با بحر کف او خبر کان و اسم کان | |||||
نظم مدیح او نه باندازهٔ منست | لیکن رواست نظم لآلی بریسمان | |||||
ای آفتاب ملک بسی روزها بتاب | وی سایهٔ خدای بسی سالها بمان | |||||
خالی مباد گلشن خضرای مجلست | ز آواز بلبلان غزلگوی مدحخوان | |||||
تا بر درت برسم بشارت همی زنند | دشمن بچوب تا چو دهل میکند فغان |
در وداع ماه رمضان
برگ تحویل میکند رمضان | بار تودیع بر دل اخوان |