این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
— ۳۴ —
پیش از آن کز دست بیرونت برد | گردش گیتی زمام اختیار | |||||
گنج خواهی در طلب رنجی ببر | خرمنی میبایدت تخمی بکار | |||||
چون خداوندت بزرگی داد و حکم | خرده از خردان مسکین درگذار | |||||
چون زبردستیت بخشید آسمان | زیردستان را همیشه نیک دار | |||||
عذرخواهان را خطاکاری ببخش | زینهاری را بجان ده زینهار | |||||
شکر نعمت را نکوئی کن که حق | دوست دارد بندگان حقگزار | |||||
لطف او لطفیست بیرون از عدد | فضل او فضلیست بیرون از شمار | |||||
گر بهر موئی زبانی باشدت | شکر یک نعمت نگوئی از هزار | |||||
نام نیک رفتگان ضایع مکن | تا بماند نام نیکت پایدار | |||||
ملکبانانرا نشاید روز و شب | گاهی اندر خمر و گاهی در خمار | |||||
کام درویشان و مسکینان بده | تا همه کارت برآرد کردگار | |||||
با غریبان لطف بیاندازه کن | تا رود نامت بنیکی در دیار | |||||
زور بازو داری و شمشیر تیز | گر جهان لشکر بگیرد غم مدار | |||||
از درون خستگان اندیشه کن | وز دعای مردم پرهیزگار | |||||
منجنیق آه مظلومان بصبح | سخت گیرد ظالمانرا در حصار | |||||
با بدان بد باش و با نیکان نکو | جای گل گل باش و جای خار خار | |||||
دیو با مردم نیامیزد مترس | بل بترس از مردمان دیوسار | |||||
هر که دد یا مردم بد پرورد | دیر زود[۱] از جان برآرندش دمار | |||||
با بدان چندانکه نیکوئی کنی | قتل مارافسا نباشد جز بمار | |||||
ای که داری چشم عقل و گوش هوش[۲] | پند من در گوش کن چون گوشوار |