این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
— ۲۵ —
من چگویم که گر اوصاف جمیلت شمرند | خلق آفاق بماند طرفی نامعدود | |||||
همه آن باد که در بند رضای تو روند | اهل اسلام و تو در بند رضای معبود | |||||
صدر دیوان ممالک بتو آراسته باد | خاصه این محترمانرا که قیامند و قعود | |||||
نیک خواهان ترا خاتمت نیکو باد | بدسگالان ترا عاقبت نامحمود | |||||
بر روان پدر و مادر اسلاف تو باد | مدد رحمت ایزد عدد رمل زرود |
ط
در ستایش اتابک سعدبن ابوبکربن سعدبن زنگیبن مودود
مطرب مجلس بساز زمزمهٔ عود | خادم ایوان بسوز مِجمرهٔ عود | |||||
قرعهٔ همت برآمد آیت رحمت | یار درآمد ز در بطالع مسعود | |||||
دوست بدنیا و آخرت نتوان داد | صحبت یوسف به از دراهم معدود | |||||
وه که ازو جور و تُندیم چه خوش آید | چون حرکات ایاز بر دل محمود | |||||
روز گلستان و نوبهار چه خُسبی | خیز مگر[۱] پُر کنیم دامن مقصود | |||||
باغ مزین چو بارگاه سلیمان | مرغ سحر برکشیده نغمهٔ داود | |||||
راوی روشندل از عبارت سعدی | ریخته در بزم شاه لؤلؤی منضود | |||||
وارث ملک عجم اتابک اعظم | سعد ابوبکر سعد زنگی مودود[۲] |
در وصف بهار
بامدادی[۳] که تفاوت نکند لیل و نهار | خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار | |||||
صوفی از صومعه گو خیمه بزن بر[۴] گلزار | که نه وقتست[۵] که در خانه بخفتی[۶] بیکار |