این برگ همسنجی شدهاست.
— ۲۴ —
گر کسی شکرگزاری کند این نعمت را | نتواند که همه عمر برآید ز سجود | |||||
خبر آورد مبشر که ز بطنان عراق | وفد منصور همی آید و رفد مرفود | |||||
پارس را نعمتی از غیب فرستاد خدای | پارسایانرا ظلی بسر آمد ممدود | |||||
شمس دین سایهٔ اسلام جمالالافاق | صدر دیوان و سر خیل و سپهدار جنود | |||||
صاحب عالم عادل حسنالخلق حسین | آنکه در عرصهٔ گیتیست نظیرش مفقود | |||||
بجوانمردی و درویش نوازی مشهور | بتوانگر دلی و نیک نهادی مشهود | |||||
دکر آصف نتوان کردن از این بیش بفضل | نام حاتم نتوان بردن ازین باز[۱] بجود | |||||
هیچ خواهنده نماند از کف خیرش محروم | هیچ درمنده نرفت از در فضلش مردود | |||||
شرط عقلست که حاجت بر هر کس نبرند | که نه از هر دل و دستی کرم آید بوجود | |||||
سفله گو روی مگردان که اگر قارونست | کس ازو چشم ندارد کرم نامعهود | |||||
نیکبختان بخورند و غم دنیا نخورند | که نه بر عوج و عنق[۲] ماند و نه بر عاد و ثمود | |||||
هر که بر خود نشناسد کرم بارخدای | دولتش دیر نماند که کفورست و کنود[۳] | |||||
دوست دارم که همه عمر نصیحت گویم | یا ملامت کنم و نشنود الاّ مسعود | |||||
همه گویند و سخن گفتن سعدی دگرست | همه دانند مزامیر نه همچون داود | |||||
بد نباشد سخن من که تو نیکش گوئی[۴] | زر که ناقد بپسندد سره باشد منقود | |||||
ور حسود از سر بیمغز حدیثی گوید | طُهر مریم چه تفاوت کند از خبث یهود؟ | |||||
چارهٔ نیست بجز دیدن و حسرت خوردن | چشم حاسد که نخواهد که ببیند محسود | |||||
ای که در وصف نیاید کرم[۵] اخلاقت | ور بگویند وجوهش نتوان گفت و حدود | |||||
حسرت مادر گیتی همه وقت این بودست | که بزاید چو تو فرزند مبارک مولود |