این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
— ۲۳ —
علیالخصوص که سعدی مجال قرب[۱] تو یافت | حقیقت است که فکرت معالزمان ماند | |||||
تو نیز غایت امکان ازو دریغ مدار | که آن نماند و این ذکر جایدان ماند | |||||
برغم انف اعادی دراز عمر بمان | که دزد دوست ندارد که پاسبان ماند |
وله فی مدح اتابک مظفرالدین سلجوقشاه
چه نیکبخت کسانی که اهل شیرازند | که زیر بال همای بلند پروازند | |||||
بروزگار همایون خسرو عادل | که گرگ و میش بتوفیق او همآوازند | |||||
مظفرالدین سلجوقشاه کز عدلش | روان تکله و بوبکر سعد مینازند | |||||
خدایرا بتو بر خلق نعمتیست چنان | کز او بشکر دگر نعمتش نپردازند | |||||
سزای خصم تو گیتی دهد که سنگ خلاف | از آسمان بسر خویشتن بیندازند | |||||
بلاغت ید بیضای موسی عمران | بکید سحر چه ماند که ساحران سازند؟ | |||||
دعای صالح و صادق رقیب[۲] جان تو باد | که اهل پارس بصدق و صلاح ممتازند |
در ستایش شمسالدین حسین علکانی[۳]
احمدالله تعالی که بارغام حسود | خیل بازآمد و خیرش بنواصی معقود | |||||
مطرب از مشغلهٔ کوس بشارت چه زند | زهره بایستی امروز که بنوازد عود | |||||
صبح امروز خدایا چه مبارک بدمید | که همی از نفسش بوی عبیر آید و عود | |||||
سمح الدهر بتیسیر بلوغ الآمال | سنح الدور[۴] بتبشیر حصول المقصود | |||||
رحمت بار خدایی که لطیفست و کریم | کرم بندهنوازی که رحیمست[۵] و ودود |