این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
— ۲۱ —
اگر قارون فرود[۱] آید شبی در خیل مهرویان | چنان صیدش کنند امشب که فردا بینوا ماند | |||||
بیار ای باد نوروزی نسیم باغ پیروزی | که بوی عنبرآمیزش ببوی یار ما ماند | |||||
تو در لهو و تماشائی کجا بر من ببخشائی | نبخشاید[۲] مگر یاری که از یاری جدا ماند | |||||
جوابم گوی وز جرم کن بهر تلخی که میخواهی | که دشنام از لب لعلت بشیرینتر دعا ماند | |||||
دری دیگر نمیدانم که روی از تو بگردانم | مخور زنهار بر جانم که دردم بیدوا ماند | |||||
ملامتگوی بیحاصل نداند درد سعدیرا | مگر وقتی که در کوئی بروئی مبتلا ماند | |||||
اگر بر هر سر کوئی نشیند چون تو بتروئی | بجز قاضی نپندارم که نفسی پارسا ماند | |||||
جمال محفل و مجلس امام شرع رکنالدین | که دین از قوّت رایش بعهد مصطفی ماند | |||||
کمال حسن تدبیرش چنان آراست عالم را | که تا دوران بود باقی برو حسن ثنا ماند | |||||
همه عالم دعا گویند و سعدی کمترین قائل | درین دولت که باقی باد تا دور بقا ماند |
در ستایش علاءالدین عطامک جوینی
صاحبدیوان
کدام باغ بدیدار دوستان ماند | کسی بهشت نگوید ببوستان ماند | |||||
درخت قامت سیمینبرت مگر طوبیست | که هیچ سرو ندیدم که این بدان ماند | |||||
گل دو روی بیک روی با تو دعوی کرد | دگر رخش ز خجالت بزعفران ماند | |||||
کجاست آنکه بانگشت مینمود هلال | کز ابروان تو انگشت بر دهان ماند | |||||
هرآنکه روی تو بیند برابر خورشید | میان رویت و خورشید در گمان ماند | |||||
عجب مدار که تا زندهام محب توام | که تا بزیر زمینم در استخوان ماند | |||||
شگفت نیست دلم چون انار اگر بکفد | که قطره قطره خونش بناردان ماند |