این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
— ۳۹۰ —
*
تا سر نکنم در سرت ای مایهٔ ناز | کوته نکنم ز دامنت دست نیاز | |||||
هرچند که راهم بتو دورست و دراز | در راه بمیرم و نگردم ز تو باز |
*
نامردم اگر زنم سر از مهر تو باز | خواهی بکشم بهجر و خواهی بنواز | |||||
ور بگریزم ز دست ای مایهٔ ناز | هرجا که روم پیش تو میآیم باز |
*
ای ماه شبافروز[۱] شبستان افروز | خرم تن[۲] آنکه با تو باشد شب و روز | |||||
تو خود بکمال خلقت[۳] آراستهٔ | پیرایه مکن، عرق مزن، عود مسوز |
*
یا روی بکنج خلوت آور شب و روز | یا آتش عشق بر کن و خانه بسوز | |||||
مستوری و عاشقی بهم ناید راست | گر پرده نخواهی که درد دیده بدوز |
*
روئی که نخواستم که بیند[۴] همه کس | الا شب و روز پیش من باشد[۵] و بس | |||||
پیوست بدیگران و از من[۶] ببرید | یارب تو بفریاد من مسکین رس |
*
گر بیخبران و عیبگویان از پس | منسوب کنندم بهوی و بهوس | |||||
آخر نه گناهیست که من کردم و بس | منظور ملیح دوست دارد همه کس |
*
منعم که بعیش میرود روز و شبش | نالیدن درویش نداند سببش |