این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
— ۳۸۹ —
بر یار ذلیل هر ملامت کاید | چون یار عزیز میپسندد شاید |
*
من چاکر آنم که دلی برباید | یا دل بکسی دهد که جان آساید | |||||
آنکس که نه عاشق و نه معشوق کسیست | در ملک خدای اگر نباشد شاید |
*
این ریش تو سخت زود بر میآید | گرچه نه مراد بود بر میآید | |||||
بر آتش رخسار تو دلهای کباب | از بسکه بسوخت دود بر میآید |
*
امشب نه بیاض روز بر میآید | نه نالهٔ مرغان سحر میآید | |||||
بیدار همه شب و نظر[۱] بر سر کوه | تا صبح کی از سنگ بدر میآید |
*
هرچند که هست عالم از خوبان پر | شیرازی و کازرونی و دشتی[۲] و لر | |||||
مولای منست آن عربیزادهٔ حر | کاخر بدهان حلو میگوید مُر |
*
بستان رخ تو گلستان آرد بار | وصل تو حیات[۳] جاودان آرد بار | |||||
بر خاک فکن قطرهٔ از آب دو لعل | تا بوم و بر زمانه جان آرد بار |
*
از هرچه کنی مرهم ریش اولیتر | دلداری خلق هرچه بیش اولیتر | |||||
ایدوست بدست دشمنانم مسپار | گر میکشیم بدست خویش اولیتر |
*
ای دست جفای تو چو زلف تو دراز | وی بیسببی گرفته پای از من باز | |||||
ای دست از آستین برون کرده بعهد | وامروز کشیده پای در دامن باز |