و کامرانمیرزا و حشمتالدوله و حاج امامجمعه خوئی بودند که از طرف شاه و بحکم او برای مذاکره تلگرافی آمده بودند و پس از قدری مذاکره چون شب دیر شده بود قرار شد صبح هم آنها و هم ما مجددا به تلگرافخانه آمده و مذاکره کنیم. صبح ما به تلگرافخانه کمپانی رفتیم و تلگرافاتی از شاه و به امضای او و بتوسط انجمن جداجدا خطاب به رؤسای اردوهای اطراف تبریز از شمال و جنوب رسید یعنی به رحیمخان چلبیانلو که راه جلفا را گرفته بود و به صمد خان شجاعالدوله که راه طرف مراغه و غیره دست او بود و همچنین بدیگران و بوسیله این تلگرافات به آنها حکم داده شده بود که فورا راهها را باز کنند و از انجمن تبریز تقاضا شد هر یک از آن تلگرافهای شاه را توسط سواری به سردار مخاطب برسانند. وقتیکه این تلگرافها فرستاده شد یا در حال ارسال بود تلفنی از جلفا بانجمن در تلگرافخانه رسید که قشون روس از پل ارس گذشته و ۳۵۰ نفر وارد خاک ایران شدند. برای حاضرین تلگرافخانه تألم فوقالتصور دست داد و در جواب تلگرافات طهران انجمن که دست و دلش سرد شده بود نوشت کان الذی خفت ان یکونا انا الی الله راجعونا و گفتند این خبر که از جلفا رسید دیگر ما را بقدری دگرگون کرد که حال مخابره نداریم و خداحافظی میکنیم. شاه در جواب تلگراف کرده و تسلی داد که این قدر مضطرب نشوید و گفت دو ثلث شب گذشته نخوابیده و مشغول اقدامات و تلگرافات که از این امر جلوگیری شود بودهام و باز اقدام خواهیم کرد و هکذا قشون روس در ۸ ربیعالثانی وارد تبریز شد.
بعد از این ایام رشته مخابرات بین تبریز و طهران قطع نشد و سیم تلگراف به تبریز وصل شد و در طهران که باصرار دو دولت خارجی بشاه مشروطیت مجددا اعاده شده بود هیأتی قریب ۲۰ نفر از رجال کم و بیش