برگه:Khatabeh-Taghizadeh.pdf/۸۴

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۸۲
خطابهٔ سوم
 

انجمن بقول معروف گوش تا گوش پر است و مجاهدین آنجا ایستاده‌اند و ستارخان و باقرخان نیز برحسب خواهش انجمن که اطلاع آنها را از کار لازم میدانسته آمده‌اند و این موضوع در آنجا مطرح است. بدبختانه یکی از روساء بانفوذ مجاهدین با فرستادن چنین تلگرافی مخالفت کرده و به تندی گفت این نوشته قونسولها و همه این چیزها پلتیک است (یعنی حیله است) و اقدامی نخواهند کرد و این حرف او که بشدت میگفت مانع مخابره تلگراف شد و شخصاً عقیده دارم که اگر تلگراف میرفت شاید راهها فورا باز میشد و از ورود قشون روس جلوگیری میشد. فردای آنروز من دیگر از منزل بیرون نرفتم تا بعدازظهر که دیدم از طرف انجمن فرستاده و بعجله مرا دعوت میکنند. وقتی که رفتم دیدم انجمنی‌ها خیلی آشفته‌اند و معلوم شد از آنها آنان که صبح به بازار رفته‌اند بعضی از تجار فرنگی و اعضای بانک و غیره را دیده‌اند و آنها با اظهار خوشوقتی و تبریک برای خبر خوش به آقایان گفته‌اند خوب الحمدلله که دیگر راه آذوقه فردا پس فردا باز می‌شود و گفته‌اند که روسها می‌آیند پس هر چند ساعتی که از روز گذشته ظن آقایان قویتر و عاقبت نزدیک بظهر برای آنان یقین حاصل شده که این حرف‌ها لاف توخالی نیست و واقعا قشون خارجی وارد ایران میشود پس مجددا با من مشورت نموده و از من رای خواستند و بنده همان عقیده دیروزی را تکرار کردم اگرچه گفتم می‌ترسم دیر شده باشد پس بهرحال تلگراف را فرستادند و مخبر روزنامه تایمس در تهران خبر داده که با وصول تلگراف بدست شاه ‌ اشک از چشمان او جاری شده بود. فورا همان غروبی اعضای انجمن را برای مخابره حضوری به تلگرافخانه خواستند که من هم میان آنها بودم و در طهران در تلگرافخانه دربار تا آنجا که خاطرم مانده اگر اشتباه نکنم سعدالدوله