درختها را میخوریم و اگر آنهم تمام شد پوست درخت را میخوریم و دمار از روزگار محمدعلیشاه درمیآوریم.
این شهامت و شجاعتها دردی را دوا نمیکرد و شهر به آخرین رمق خود رسیده بود که روس و انگلیس موافقت کردند که قشون روس بیاید و راه آذوقه را باز کند و این پس از آن بود که در طهران سفرای دو دولت بشاه اصرار فوقالعاده در باز کردن راهها کردند و او وعده کرد و بعد گفت سیم تلگراف خراب است و حکم او به عینالدوله فرمانفرمای قشون محاصره نرسیده و شاید هم خود تعلل کرد پس قونسولهای آنها از تبریز نایبهای خود را پیش عینالدوله فرستاده و موافقت شاه را برای رساندن آذوقه بشهر باو اعلام کردند و حتی راضی شدند در زمان متارکه جنگ و مذاکرات صلح که برقرار شود روز بروز اندکی آذوقه رسانده شود و عینالدوله وعده داد ولی نتیجه حاصل نشد. عاقبت در اوایل ربیعالثانی ۱۳۲۷ دولتین موافقت کرده و مصمم شدند قشون روس را برای رفع محاصره به تبریز بفرستند. این مطلب را در طهران بدولت ایران اعلام کردند باین عنوان که از بیم آنکه از شدت گرسنگی مردم تبریز ممکنست باتباع خارجه حمله برده و به آنها صدمه بزنند باین اقدام مصمم شدهاند ولی بانجمن ایالتی تبریز در ضمن مراسلهای از طرف دو قونسول موضوع را خبر دادند تقریباً باین عنوان که چون در صورت دست یافتن قشون دولتی وحشی که تبریز را محاصره کردهاند بشهر ممکن است قتل و کشتار نمایند و باتباع خارجه هم صدمه بزنند لذا دولتین را این تصمیم حاصل شده است. عین عبارات دو اعلام در تهران و تبریز کاملا و حرف بحرف در خاطر من نیست و میتوان در نوشتجات دیگر پیدا کرد ولی مضمون آنها نزدیک بهمین بود که عرض شد. در موقع وصول مراسله