اثر مدنی در ایران نداشته و حتی شاید بقدر تأثیر حروب صلیبی در بین اروپائیها و مسلمین هم نتایجی از آنها حاصل نشد جز تأثیر مهم دینی و ادبی بادوام آمیزش با عربها. حملات اقوام ترکی شمال شرقی از ترکستان و ماوراءالنهر چون ملل مسلم بودند منشاء نهضت مدنی جدیدی نمیتوانست بشود.
در اواخر قرن دوازدهم مخاصمات دائمی و متمادی ایران و عثمانی خاتمه یافت و بهرحال سکونی در آن حاصل آمد و علت آن پیداشدن قدرت متجاوز عظیمی بود در ماوراء حدود هر دو مملکت و مورد تهدید جدی و پیدرپی شدن هر دو دولت از طرف آن قدرت جدید هولناک که روس باشد.
وصیتنامه سیاسی معروف و مشکوکفیه پطر کبیر اگر هم اساس واقعی نداشت در عمل عیناً اجرا میشد. روسها از همان اوایل تشکیل امارت و سلطنت خودشان از راه رودخانه ولگا به بحر خزر آمده و در اواخر قرن سوم بولایات ساحلی ایران از مازندران و استرآباد ایلغار کرده و کشتار زیاد کردند و بعدها هم در قرن چهارم در عهد سامانیان این تاخت و تاز را تکرار نمودند. این حملات به حدود شمال ایران و قفقاز در قرون بعد دوام داشت و نظامی گنجوی در اواخر قرن ششم با شکایت تلخ از آنها یاد و ناله میکند و گوید:
همه شهر و کشور بهم برزدند | ده و دوده را آتش اندر زدند | |||||
. . . . . . . . . . | . . . . . . . . . . | |||||
ستانند کشور گشایند شهر | که خامان خلقند و دونان دهر | |||||
همه رهزنانند چون گرگ و شیر | بخوان نادلیرند و بر خون دلیر |