کامی ارباب قدرت و سلطه بقدر کافی و مطلوب کاست مگر نادراً و در موارد منفرد اتفاقی مانند تأثیر اسلام و دینداری و خداترسی در غازان در اوایل قرن هشتم و یا حکامی که سیرت خلفای راشدین یا عمربنعبدالعزیز را سرمشق خود ساخته بودند که بسیار نادر بود.
نصایح بسیار دلکش و دلاویز و باجرأت بلکه متهورانهٔ سخنوران بزرک را که بهتر از آن نتوان تصور کرد میخوانیم ولی اثری حقیقی و باطنی از آنها نمیتوانیم درک کنیم جز گاهی خودداری اختیاری تفضّلی و ترحمی از تجاوز بر زیردستان. چه بهتر از خطاب سعدی بامرای وقت میتوان پیدا کرد که میگوید:
تو کی بشنوی ناله دادخواه | بکیوان برت کلّهٔ خوابگاه | |||||
چنان خسب کاید فغانت بگوش | اگر دادخواهی برآرد خروش | |||||
که نالد ز ظالم که در دور تست | که هر جور کو میکند جور تست | |||||
نه سگ دامن کاروانی درید | که دهقان نادان که سگ پرورید | |||||
دلیر آمدی سعدیا در سخن | چو تیغت بدستست فتحی بکن | |||||
بگوی آنچه دانی که حق گفته به | نه رشوت ستانی و نه رشوه ده | |||||
طمع بند و دفتر ز حکمت بشوی | طمع بگسل و هرچه خواهی بگوی |
و بسیاری ابیات دیگر و همچنین کلمات چندین نفر از شعرای دیگر. اتابک ابوبکر سعد که ممدوح سعدی بود بایستی علاوه بر دوشیدن رعایای فارس برای تمتع کامل خودش آنقدر از دار و ندار سکنهٔ آن ناحیه به جور بستاند و برای ایلخان مغول مالکالرقاب خودش که باجگزار او بود بفرستد که فارس را از شر یغما و چپاول بیحساب مغولها در امان نگاهدارد و مصداق