بطوری که میدانید در همان تاریخ سوءقصدی نسبت به شاه شد. آنطوری که به نظرم میآید ظاهراً در ۱۵ بهمن ماه ۱۳۲۸ یعنی فوریه ۱۹۴۹ بود. این اتفاق در جشن سالیانه دانشگاه تهران و در محل دانشکده حقوق رخ داد و ضارب شاه در همان محل کشته شد.
س- فخرآرائی.
ج- بلی. فخرآرائی. اتفاقاً آن روز بنده به دانشکده حقوق نرفته و شاهد تیراندازی نبودم. دستگاه سلطنت و حکومت از آن پیشامد سوء استفاده کردند و حکومت نظامی بوجود آوردند و شروع به دستگیری عدهای از افراد کردند. از آن جمله آیتالله کاشانی را همانوقت توقیف و بعداً تبعید کردند.
س- نظر شما نسبت به این واقعه چیست؟ آیا واقعاً این واقعه آنطور که صحبتهای مختلف راجع به آن هست، بعضیها حزب توده را متهم میکنند که در این جریان دخالت داشته و کیانوری راجع به این مسئله خودش صحبتهائی کرده است. دکتر کشاورز در کتابش کیانوری را متهم کرده است که در این جریان دخالتهائی داشته است. از آنطرف آیتالله کاشانی را در این جریان دخالت میدهند. این ملغمه عجیب و غریبی است، نظر شما راجع به این جریان چیست؟
ج- عرض کنم این جوان فخرآرائی را بنده میشناختم. او در چند سال پیش عضو حزب ما بود ولی بعد از حزب ما رفت.
س- در حزب ایران.
ج- نخیر. حزب میهن. او از حزب ما بیرون رفت و وابستگی به حزب توده پیدا کرد. کاشانی هم در اینکه مردی بود که از این نوع ماجراها بدش نمیآمد شکی نیست او اهل این بود که فتوای قتل و کشتار بدهد. اما آیا کاشانی در اینباره مداخله داشت؟ ما بعداً با او از نزدیک ارتباط و دوستی داشتیم. هیچوقت بنده از او ندیدم و نشنیدم که در اینباره صحبتی بکند و نامههائی هم که به مجلس شانزدهم نوشت و اعتراضاتی که به حکومت کرد، یکی هم رد و انکار این اتهام بود. بنابراین حقیقت واقعی این توطئه مکشوف نشد که آیا تحریک تودهایها بود، تحریک کاشانی بود یا ساخته و پرداختهی خود حکومت. چون این مطلب را هم میگفتند. این گلولههائی که چهار، پنج تا به شاه خورد …