که من حالا به خاطر دارم یکی دکتر شایگان بود، یکی مرحوم شهید نورائی بود، یکی دکتر ملکی بود، یکی دکتر علیآبادی بود و یکی دکتر آذر بود.
س- کدام دکتر ملکی آقای دکتر سنجابی؟ اسم کوچک آقای ملکی چه بود؟
ج- ما دو تا ملکی داشتیم. یکی دکتر محمدعلی که وزیر دکتر مصدق بود و دیگر ملکی که وکیل مجلس بود و با خلیل ملکی نسبت داشت و بنیاعمام بودند. پسر حاج محمود ملکی تهران که یک برادر ابوالحسن ملکی بود و دیگری دکتر مسعود ملکی. اینکه من میگویم در آن زمان این دو برادر بودند.
س- اسم کوچک آقای علیآبادی چه بود؟ برای اینکه چند تا آقای علیآبادی داریم.
ج- بله. یک عبدالحسین علیآبادی داریم و یکی محمدحسین علیابادی. این که بنده میگویم در آن تاریخ، محمدحسین علیآبادی بود. ما همچنین با عدهای از افسران که خود را میهندوست و ناسیونالیست معرفی میکردند و در واقع بودند، ارتباط داشتیم و آنها در آن زمان اینطور تلقین میکردند که رزمآرا یک عنصر ملی طرف اعتماد نیست و نقشههای مضر و خیانتکارانه دارد و گروهی در مقابل او تشکیل داده بودند و این گروه مطابق همان عقیدهای که ما داشتیم، طرفدار شاه بودند. ما هم در آن زمان به شاه علاقهمند بودیم و میخواستیم به هر کیفیتی است او را حفظ و تقویت کنیم و در پیرامون او محبوبیت به وجود بیاوریم.بنده در سال دوم اشغال ایران، در سال بیستویک، برای اولین بار بعد از ده، پانزده سال از دوره رضاشاه که به کرمانشاه و به محل خانوادگیام نرفته بودم، قصد کردم به آنجا بروم. هم دیداری با خانواده و ایل سنجابی تجدید کنم و هم راجع به فعالیت سیاسی ممکن در آنجا مطالعات و اقداماتی بنمایم. بنده علاوه بر آن جمع که با بعضی از دوستان و همفکران داشتیم و اسم آن را نهضت انقلابی ملی ایران گذاشته بودیم، ولی هنوز علنی نشده بود، یک جمعیتی هم از کرمانشاهیهای مقیم تهران ترتیب داده بودم، جمعیت نسبتاً قابل توجهی که مرام و هدف آن خدمت به اصلاح و آبادی و عمران شهر و استان کرمانشاه بود و در ضمن خدمت به مملکت و حفظ وحدت ملی ایران و معارضه با آنهائی که بخواهند در نواحی کردنشین ایران نغمههای مخالف وحدت ملی به وجود بیاورند.