تکلمشان هم به لهجه لری و لکی بیشتر شباهت دارد. چند تیره سنجابی هم از عراق و از حدود شهر زور و از کنارههای دیالهی عراق آمده و مشهور به دیالیان هستند. تمام این تیرههای سنجابی در این ناحیه ماهدشت سکونت اختیار کردند که آنوقت ملک مردم شهری و قسمت عمدهی آن جلگهی سرسبز و چمنزار بوده است و به علت اینکه سنجابیها هم حشمدار و گوسفنددار بودند و این مراتع در تابستان فوقالعاده مطبوع بود، آن مردم در حواشی چمنزارها و در کوههای پیرامون آن سکونت پیدا کردند. تا اینکه کمکم توانستند که خودشان نیز بعضی از املاک آنجا را بخرند. آنطور که در اطلاعات ما هست، بنیانگذار ایل سنجابی بهصورت ایل جدا و مستقل جد بزرگ ما شخصی بوده است به نام حسنخان. این حسنخان که تقریباً معاصر با اواخر سلطنت فتحعلیشاه قاجار بوده است، مردی بود فوقالعاده کافی و زرنگ و کاردان و توانست املاک بسیار زیادی در آن نواحی کمکم خریداری نماید. او پسر لایقی هم به نام محمدرحیمخان داشته است. حسنخان و پسرش محمدرحیمخان تقریباً در حدود چهل، پنجاه پارچه آبادی بزرگ در همان ناحیه ماهیدشت بتدریج خریداری میکنند که همان پایگاه محلی قدرت و اعتبار آنها میشود. به عنوان جملهی معترضه راجع به سابقهی تاریخی ایل سنجابی این نکته را هم اضافه کنم که مطابق تحقیقاتی که خود بنده کردهام، دریافتم که در ناحیه شمال کردستان یعنی در حدود شمال مهاباد و در خاک عراق در اوایل قاجاریه یک طایفهای به نام سنجابی در همان حدود بین رضائیه و خاک عثمانی آن زمان وجود داشته است. در یک کتاب تاریخی از تاریخ قاجاریه که به وسیله یکی از شاهزادگان قاجار نوشته شده و مرحوم عباس اقبال آشتیانی آن را چاپ کرده، چنین آمده است که: رئیس قشون ایران یک طایفه از اکراد را که یاغی و گردنکش بودهاند شکست میدهند و تعقیب میکنند و آنها متواری میشوند و به ایل سنجابی در آنطرف رضائیه در خاک عثمانی پناه میبرند. بنابراین معلوم است که در آنموقع یک طایفهای به نام سنجابی، یک مردمی به نام سنجابی در آنجا بودهاند، ولی من هرچه در این اواخر کوشش کردم که ببینم آیا از آنها اشخاصی وجود دارد نتوانستم چیزی بیابم. هرچند از خانواده خودم شنیده بودم که در آن حدود ما بستگانی داریم.
در اشعار نظامی گنجوی هم مخصوصاً در اسکندرنامه وی هم بنده یک شعری دیدم که در آن،