ج- نخیر، مردم تظاهرکننده را که داخل مجلس شده بودند بزنند و بعد وقتی که وارد سرسرای مجلس شد به علت بیحرمتی به مجلس مورد اعتراض نمایندگان مجلس مخصوصاً رئیس مجلس مرحوم مؤتمنالملک قرار گرفت و او با هوشیاری و زرنگی که داشت خود را تسلیم مجلس نشان داد و از درِ عذرخواهی درآمد و از آنجا به صورت استعفا و کنارهگیری به ملکی که در نزدیکی تهران داشت و معروف به بومهن است رفت و دستور محرمانه و مخفی به امیر لشکرهایش داد که از طرف آنها اعلامیهها و اتمام حجتهائی علیه مجلس صادر بشود. اتمام حجتهائی به این معنی که اگر نسبت به فرمانده ما و زعیم ملت و نسبت به این ناجی مملکت مخالفت بشود، ما چارهای جز این نداریم که محل خدمت خود را ترک کنیم و با نیروی خود به پایتخت بیاییم که از آن جمله تلگراف تند و تهدیدآمیز امیر لشکر غرب احمد آقا معروف است. با تلگرافاتی که رسید، در واقع مجلس به حالت تسلیم درآمد و بالاخره با رضاخان سازش کردند و او را دوباره برگرداندند و به نخستوزیری و به کارش پرداخت. مدرس هم برای اینکه او را راضی و قانع کند، قانونی از مجلس گذراند که فرماندهی کل قوا که در قانون اساسی به نام شاه است به شخص رضاخان تفویض بشود، زیرا رضاخان شکایت داشت که شاه در حق او کارشکنی میکند. مدرس میگفت این وسیلهای است که او را ساکت بکنیم. پس از این جریان، وضع برگشت و رضاخان یکباره به طرفداران خودش دستور داد که چون معلوم شد ملت خواهان جمهوریت نیست من از تمام دوستداران و حامیان و پشتیبانان خودم میخواهم که آنها هم از این مسئله صرفنظر کنند و دیگر چیزی راجع به جمهوریت نگویند و ننویسند که آنوقت علی دشتی مدیر روزنامه شفق سرخ، دچار وضع ناراحتی شد که بتواند جریان گذشتهی خود را به طریقی ماستمالی بکند. از این تاریخ رضاخان به فکر این افتاد که به جای جمهوریت برای خود، ترتیب سلطنت بدهد. شکی نیست که خارجیان هم او را به این فکر هدایت کردهاند.
س- این تظاهری که به آن اشاره کردید، آیا آن تظاهر، علیه شخص رضاخان بود یا علیه فکر جمهوری بود؟
ج- به ظاهر علیه فکر جمهوری بود.
س- ولی در باطن، علیه رضاخان بود.