خودش اولاً وزیر جنگ بیکفایت سیدضیاء را از کار برکنار کرد. سیدضیاء شخصی را به نام ماژور مسعودخان کیهان که نه جزو تشکیلات قزاق بود و نه جزو تشکیلات ژاندارمری وزیر جنگ کرده بود. ولی رضاخان در ظرف چند روز او را برکنار کرد و خودش وزیر جنگ مقتدر شد و چون تشخیص اختلاف بین شاه و سیدضیاء نخستوزیر را میداد جانب شاه را گرفت. از طرف دیگران توطئهگران و مسببین خارجی کودتا چون هوچیگریها و انقلابینمائیهای سید را تحریککننده و مضر و منفی تشخیص میدادند، از حمایت او دست کشیدند.
این بود که در یک شب و به ناگهان، همان رضاخان سردار سپه مأمور شد و به سیدضیاء حکم انفصالش را داد و از ایران تبعید کرد و قوامالسلطنه که والی خراسان بود و به تهران برای زندانی شدن فرستاده شد در بین راه به نخستوزیری انتخاب کردند. رضاخان در این موقع، وزیر جنگ ایران است، وزیر جنگی است که قدرت خودش را کاملاً نشان داده است. تمام حکومتهائی که بعد از سیدضیاء بر سر کار آمدند او را در سمت خود ابقاء کردند. قوامالسلطنه همانطوری که بعداً هم نشان داد یک نخستوزیر توانا و فهمیده بود. در آنموقع هم که از راه رسید و نخستوزیر شد، جوانتر و تواناتر بود، ولی در مقابل رضاخان نتوانست مقاومت بکند. رضاخان که «حضرت اشرف» مطلق شده بود و به توسعه و تحکیم تشکیلات خود و به حفظ قدرت خویش پرداخت و هر جا مخالفتی که با خودش میدید، با نیروی تمام سرکوب میکرد، روزنامههایی که مخالفش بودند، سرکوب شدند. حتی چند نفر از روزنامهنگاران آن زمان را گرفت و به چوب بست. بهطور کلی، وحشتی آفریده بود که کمتر کسی در برابر او قدرت عرض وجود داشت. در سمت وزارت جنگ اولین کاری که کرد این بود که چند اداره مهم وصول مالیات را ضمیمه وزارت جنگ نمود تا از جهت مصارف برای اینکه قشون تأمین و استقلال کامل داشته و محتاج به این نباشد که دست به سوی دولتهای وقت دراز بکند. این استقلال مالی، استقلال قدرت هم به او داد. بعد از آن سازمان ژاندارمری را که تا آن زمان رقیب تشکیلات قزاق محسوب میشد به وزارت جنگ منضم نمود و سازمان واحدی برای نیروی نظامی ایران به وجود آورد. ارتش ایران را به پنج لشکر تقسیم کرد و هر قسمت از شمال و جنوب و شرق و غرب را تحت فرماندهی یک امیرلشکر قرار داد –امراء لشکر را از قزاقان مورد اعتماد خود انتخاب کرد مانند احمدآقا