برگه:Karimsanjabi.pdf/۱۴۴

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
سنجابی (۱)
– ۲ –

ج- درست روز و مناسبت آن به خاطرم نیست.

س- آن تظاهری که شما میفرمایید برای روز سالگرد ۳۰ تیر بود که حزب توده تظاهرات عظیمی کرد. برای روز ۹ اسفند نکرد. روز ۹ اسفند حزب توده هیچ نوع تظاهری نکرده بود.

ج- نخیر. بعد از آن قضایا بود.

س- بعد از آن قضایا هم حزب توده تظاهراتی نکرد.

ج- بهرحال، در یکی از این تظاهرات عظیمی که آنها کردند به نظر من در همان ایام بود.

س- این سالگرد ۳۰ تیر بود. ۳۰ تیر ۱۳۳۲.

ج- بله. روز سالگرد ۳۰ تیر بود که آن تظاهرات صورت گرفت و مرحوم خلیل ملکی آمد و نگرانی خودش را بمن اظهار کرد. گفت: «آقا دیگر چه برای ما باقی مانده. توده‌ای‌ها امروز آبروی ما را بردند، این آقای دکتر مصدق میخواهد با ما چه‌کار کند». من رفتم با آقای دکتر مصدق صحبت کردم. گفتم آقا رفقای جبهه ملی و جمعی از دوستان بازاری ما خیلی از جهت توده‌ای‌ها و کارشکنی آنها ناراحت هستند، اگر اجازه بفرمایید عده‌ای از آنها خدمت شما بیایند و مطالبشان را بگویند. گفت: «بیایند». بنده هم آمدم خلیل ملکی و داریوش فروهر و مرحوم شمشیری و یک نفر از حزب ایران و یکی دو نفر از بازاری‌ها جمعاً هفت، هشت نفر را با خودم نزد دکتر مصدق بردم. خلیل ملکی آنجا تند صحبت کرد. گفت: «آقا مردمی که از شما دفاع میکنند همین جا هستند. کم هستند یا زیاد هستند، همین‌ها هستند. چه دلیلی دارد که شما قدرت توده را این همه به رخ ملت میکشید و این مردم را متوحش میکنید». حرف او خیلی رک و تند بود. مصدق گفت: «چه‌کارشان بکنم؟ خب آنها هم تظاهر میکنند». ملکی گفت: «جای آنها توی خیابان‌ها نیست. جای آنها باید در زندان باشد». مصدق گفت: «میفرمایید آنها را زندانی بکنند کی باید بکند، باید قانون و دادگستری بکند». بعد گفت: «من به این آقای دکتر سنجابی چندین بار است که میگویم آقا بیا وزیر دادگستری بشو. ایشان قبول نمیکنند. شما به ایشان بگویید بیایید وزیر دادگستری بشوید و همین مبارزه را با آنها بکنند». بنده خطاب به ایشان عرض کردم جناب دکتر، به قول معروف ماهی را