دیگر آنکه با یک کودتا مواجه بشوید، آنوقت چه میکنید؟ گفت: «شاه فرمان عزل را نمیتواند بدهد و بر فرض هم بدهد ما به او گوش نمیدهیم. اما امکان کودتا قدرت حکومت در دست ما است و خودمان از آن جلوگیری میکنیم».
س- مطابق با قانون اساسی ما در غیاب مجلسین شاه حق صدور فرمان عزل نخستوزیر را دارد، مگر اینطور نیست؟
ج- دارد.
س- چطور دکتر مصدق متوجه این موضوع نبود؟
ج- مصدق میگفت که چون مجلس به من رأی داده و چون ملت پشتیبان من است و در سی تیر سال پیش با قیام مردم بر سر کار آمدهام، شاه نمیتواند فرمان عزل بدهد.
خلاصه، ایشان از بحث طولانی من ناراحت شد و یک کلامی به من گفت که تاریخی است و چون زشت است در بیان آن تردید دارم.
س- تمنّا میکنم بفرمایید.
ج- گفت: «آقا، جنابعالی که امروز صبح اینجا آمدهاید، چرس کشیدهاید؟» من از این حرف او بسیار ناراحت شدم. گفتم آقای مصدق، بنده چرس نکشیدهام. شما هر کاری بکنید اما از پشتیبانی شما دست نمیکشیم، ولی در مقابل وجدانم خود را مسئول دیدم که آنچه را مفید به حال مملکت و شما میدانم خدمتتان عرض کنم و دیگر عرضی ندارم. مرحمت زیاد.
از آنجا رفتم به مهمانی کرج منزل اصغر پارسا. رفقای دیگر فراکسیون همه بودند. نهار خوردند، گفتیم بخوریم که این نهار وداع است برای اینکه آقای دکتر مصدق اعلام رفراندوم کرده بودند و بعد نیز آن رفراندوم انجام گرفت و ایشان اکثریت قاطع آراء مردم را به دست آوردند و مجلس را بستند. اندک مدتی پس از رفراندوم یک شب در حدود نیم ساعت بعد از نصف شب بود که تلفن منزل ما زنگ زد. تلفن را برداشتم. یکی از افراد خانواده ما که افسر است تلفن کرد و گفت: «شما چرا منزل ماندهاید؟» گفتم موضوع چیست؟ گفت: «امشب کودتا صورت میگیرد».
س- تاریخ آن شب یادتان هست آقای دکتر؟
ج- شب روز ۲۴ مرداد بود.