برگه:Karimsanjabi.pdf/۱۳۵

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
سنجابی (۱)
– ۱۰ –

س- معذرت میخواهم. قبل از اینکه برسیم به اینجا من میخواستم از شما بپرسم که شما از روز نهم اسفند چه خاطراتی دارید؟

ج- عرض کنم روز نهم اسفند ما در مجلس بودیم و خبر از هیاهو و جنجالی که در پیرامون دربار شده بود، نداشتیم. قرار بود که شاه آن روز حرکت کند. به خاطر دارم که یک روز پیش ساعت چهار یا پنج بعدازظهر من به دیدن دکتر مصدق رفته بودم. وقتی که پایین میآمدم، دیدم که آقای حسین علا از داخل حیاط دکتر مصدق به دیدن مصدق میرود. به ایشان گفتم که خیلی میل داشتم اعلی‌حضرت را زیارت بکنم. گفت: «شما اگر میخواستید ببینید زودتر میخواستید بگویید چون فردا صبح ایشان میروند». بنده این کلام را که فردا ایشان میروند از حسین علا شنیدم والا در آن روز مذاکره قرار بر سر مسافرت شاه بود ولی تاریخ آن معلوم نشده بود. صبح روز نهم اسفند، بطوری که گفتم ما در مجلس بودیم که هیاهوی وکلای مخالف شروع شد و عده‌ای از آنها به طرف دربار رفتند. دکتر مصدق برای بدرقه و حرکت دادن شاه به دربار رفته بود که جنجال و هیاهوی طرفداران و تحریک‌شده‌های آقای بهبهانی و آقای کاشانی و چاقوکشان و چماق‌داران آنها در کاخ شروع شده بود و شعار علیه دکتر مصدق میدادند و فریاد میزدند که ما نمیگذاریم شاه حرکت بکند. وکلای طرفدار شاه هم آنجا جمع شده و آن مردم را به ابراز احساسات به نفع شاه تهییج میکردند. شاه هم به آنها گفته بود: «حالا که شما نمیخواهید من بروم، من نخواهم رفت».

س- شما آن روز در دربار بودید؟

ج- نخیر من در دربار نبودم. من و رفقای دیگر در مجلس بودیم. مصدق در آنجا متوجه خطرناک بودن اوضاع می‌شود. آن کاخ درِ بزرگی دارد که آمد و شد معمولی از آنجاست. ولی در داخل حیاط در قسمت بالا یک در ِ خروجی کوچک دیگری نیز داشته است. مصدق که خواست بود از در بزرگ بیرون برود، یک نفر از کارکنان کاخ به او گفته بود: «آقای نخست‌وزیر اینجا خطرناک است، شما بفرمایید از در بالا بروید». اینکه در مطبوعات خارج نوشته‌اند که ایشان از روی دیوار فرار کرده است، مطلقاً دروغ است. ایشان از درِ دیگر کاخ خارج میشوند که تقریباً روبه‌روی در خانه خود او بود و از آنجا به منزل خودشان و از منزل مستقیماً به ستاد ارتش میروند و از ستاد ارتش به مجلس میآیند. ما بعدازظهر هنوز در مجلس بودیم