برگه:Karimsanjabi.pdf/۱۲۱

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
سنجابی (۱)
– ۱۳ –

ج- بله. در آن زمان پیشامدی شد که شاید نقل آن کم و بیش تفریحی باشد. روزی یکی از افراد معتبر هیئت ما بمن گفت: «یک خانم دانمارکی مقاله‌ای بسیار مفصل درچند صفحه در یک روزنامه کثیرالانتشار نوشته و دفاع از حق ایران کرده و خیلی علاقمند است که شما را ببیند». گفتم بسیار خوب. رفتیم و با آن خانم در کافه‌ای ملاقات کردیم. وقتی که بنده رفتم و او را دیدم که مانند یکی از ستارگان درجه اول سینما، خانمی است در حدود بیست سال، بسیار آراسته و زیبا. با من به گرمی آغاز صحبت و سپس خواهش کرد که او را به دیوان معرفی کنم که شاید در آن شغلی به او بدهند. بلافاصله پیش خود گفتم پناه به خدا می‌برم اعوذبالله از شری که ممکن است برای من ساخته شده باشد. بلافاصله تلگراف کردم به تهران و از خانمم خواهش کردم که فوری حرکت کند و به لاهه بیاید. برای اینکه فکر میکردم اگر فردا عکس مرا با این خانم بگیرند و در بعضی از مطبوعات چاپ بکنند چه رسوائی بر سر قاضی ایران خواهد آمد. بدین‌ترتیب، دیگر راهی برای ارتباط او با خودم باقی نگذاشتم. خانمم یک یا دو روز بعد به لاهه آمد و اتفاقاً رئیس دادگاه هم مرا برای این کار تحسین کرد و گفت: «بسیار کار خوبی کردید که خانمتان را آوردید.». بله بعد از آنکه مذاکرات در جلسات دیوان آغاز شد و نماینده ایران پروفسور رولن در چهار، پنج جلسه و نماینده انگلیس که گویا دادستان کل آن کشور بود، دلایل خود را درباره عدم صلاحیت و صلاحیت دادگاه به تفصیل بیان کردند و خلاصه نظر خود را به دادگاه دادند. کار جلسات علنی دادگاه به پایان رسید و هیئت نمایندگی ایران در خدمت آقای دکتر مصدق به تهران برگشت و بنده در آنجا ماندم. آقای دکتر مصدق، دکتر محمدحسین علی‌آبادی را هم که همراه هیئت نمایندگی بود، آنجا گذاشتند که اگر کمکی لازم باشد به بنده بکند. از روز بعد، جلسات خصوصی مشاوره دیوان شروع شد. قاعده دیوان لاهه این است که وقتی در موضوعی بحث میکنند اول از تازه‌ترین قاضی شروع میکنند و در آخر رئیس دادگاه نظر خود را اعلام میکند. پس از مختصر مشاوره‌ای تصمیم اتخاذ شد که بحث و رأی دیوان منحصر به موضوع صلاحیت باشد و لاغیر. بعد از آن رئیس دادگاه از من که تازه‌ترین قاضی بودم خواست که نظر خود را