شخصی و نه بخدمت مستقیم حکومت، جان خود را در کار علم و فرهنگ و هنر گذاشتهاند. و چنانکه گذشت در این هستهٔ مرکزی نیز من برای آنان که سر و کارشان با «کلام» است که «ابلاغ» و «رهبری» مستلزم آن است اولویت قائلم[۱]. متوجه هستیم که این هستهٔ اصلی روشنفکری در ایران چه کوچک است! بزحمت میتوان هریک از شاخههای این هستهٔ اصلی را به انگشتهای دو دست شمرد. اگر بخواهم بحدس و تخمین چیزی گفته باشم خیلی که دست و دل باز باشم عدهٔ این هستهٔ اصلی را از صد نفر نمیتوانم متجاوز بدانم. و آیا این خود یکی از علل بزرگ ناکامیهای روشنفکران ایران نیست؟ واین قلت عددی دلایلی دارد که از آن به تفصیل سخن خواهم گفت. و بزرگترین آنها که به همین فوریت باید نشان داد قضیهٔ فرار مغزها است که این روزها سر زبان هم افتاده – به ابتکار احسان نراقی – اما هیچکس متوجه نیست که این خود یکی از نتایج کار دستگاهی است که از ممالک غیر صنعتی مواد طبیعی را در خامترین صورتهاش، و مواد انسانی را در پختهترین صورتها، میطلبد.
پس ازین هستهٔ مرکزی اگر مدارهایی بترتیب نزدیکی و دوری از مرکز دایره قائل باشیم؛ در مدار اول – یعنی در نزدیکترین مدار به مرکز –
- ↑ چرا که صرف نظر از اهمیت اساطیری «کلام» که خلقت اولین است و الخ... سریعترین و واضحترین و صریحترین وسیلهٔ انتقال اندیشه است از فرد به جمع. دیگر رمزها و وسایل ارتباطی (تصویر – فورمولها – علائم ریاضی و هندسی والخ...) در حوزهٔ متخصصهای فن اثر میکند نه در حوزهٔ جماعات کثیر. و درین باب مسائلی مطرح است که وقتی میتوان از آن سخن گفت که کتاب اخیر «مارشال مک لوهان» به عنوان Understanding Media ترجمه و منتشر شده باشد.