منتشر میکنند . یا ایجاد ارتباط میکنند میان جماعات مردم و آن برگزیدگان. با این دید، حوزهٔ روشنفکری در مرکز خود خلق کنندگان را دارد؛ و بعنوان محیط، منطقهٔ غیر مشخص عوام فهم کنندگان را. که اغلب حتی مترجم یا بازگو کنندهٔ امین خلق کنندگان هم نیستند. بلکه خیانت کنندگاناند به هر چه خلق هنری و علمی است. چرا که بیشتر در بند موفقیتاند و درآمد بیشتر. و چنین هدفی بدست نمیآید مگر از راه بندهٔ عوامالناس شدن و ذوق ایشان را رعایت کردن. به این طریق این دستهٔ اخیر حتی گاهی نسبت به ارزشهایی که شغلشان خدمتگاری به آنها را ایجاب میکند بیعلاقه میشوند[۱].
«چنین تحلیلی موجب این ناراحتی است که مبادا دو مسئله را بفراموشی بسپارد. یکی موقعیت اجتماعی و اساس درآمدها را. و دیگر هدف ذهنی یا عینی فعالیتهای شغلی را[۲]. قابل تحمل است که «پاسکال» یا «دکارت» را روشنفکر بدانیم گرچه اولی بورژوایی بوده است از یک خانوادهٔ نمایندهٔ مجلس اعیان؛ و دومی نجیبزادهای (شوالیه)[۳]. چون کسی در فکر این نبوده است که در قرن ۱۷ میلادی
- ↑ متأسفانه در مملکت ما کار کردن در چنین دستگاههای نشر و توزیع خبر و فرهنگ، اغلب روشنفکر را بدل میکند به زینت المجالس. چراکه سانسور هست و تبلیغات حکومتی مقدم بر هر بیان حقیقتی است. به این ترتیب است که روزنامهها و رادیو و تلویزیون گاهی از قافیه پردازی، شاعری تحویل میدهند – و از شیادی، روان شناسی – و از مطربی، موسیقی شناسی – و از میرزا بنویسی، نویسندهای. و این جور که شد دیگر مستقیماً با مشخصات یک جامعهٔ مستعمراتی سر و کار داریم.
- ↑ درین باره توجه کنید به آنچه از «گرامشی» نقل شده در صفحهٔ ۵۹. یا در ضمیمهٔ فصل نقل خواهد شد.
- ↑ توجه بفرمایید به آنچه از مارکس نقل شده دربارهٔ بریدن عدهای از اشرافیت و پیوستن به روشنفکری والخ... در صفحهٔ ۵۸.