که از یک مملکت عربی به فرانسه آمده و تحصیل کرده، نسبت به مملکت خودهمان وضعی را میگیرد که یک نویسندهٔ غربی نسبت به آن مملکت دارد [۱].
«تعبیر دیگری که به این عمومیت نیست فقط شامل متخصصها میشود و ادبا. البته مرز میان متخصصان و ادیبان نامعین است. و مرتب ازین به دیگری میتوان تجاوز کرد. برخی از متخصصان همچو اطبا – مستقل میمانند و چنان که معروف است صاحبان مشاغل آزادند. در حالی که اختلاف بارزی هست میان اطبای مستقل و پزشکانی که مزد بگیر فلان دستگاه دولتیاند یا در خدمت فلان شرکت بیمه. و گرچه این اختلاف حتی در طرز تفکر این دو دسته از پزشکان نیز دیده میشود یا در نوع برخوردشان با مسائل اجتماعی – به هر صورت نمیتوان هیچ یک از این دو دسته را از حوزهٔ روشنفکری بیرون راند. به هر صورت آیا تضاد اصلی میان متخصصان و ادبا را میتوان مربوط دانست بنوع کار غیررسمیای که میکنند؟ چون یک مهندس با یک پزشک با
- ↑ چرا که گمان کرده تنها با درس خواندن او در فرنگ – زادگاهش که به اغلب احتمال مستعمرهای بیش نیست (یا نبوده) بدل به «متروپل» شده یا باید بشود! و ازین جا برمیخیزد داستان فرار مغزها که پشت سکهاش رضایت دادن همان مغزها است به سیستم مستعمراتی یا نیمه مستعمرانی مسلط بر زادگاه؛ و بر سر سفرهٔ غارت شریک حکومتهاش شدن.
در بند لاهوت و ناسوت بودن – دیپلمهها که هیچ. اینجا اغلب لیسانسیهها را هم نمیتوان روشنفکر دانست. به هر صورت یک دیپلمه درین جا کودک تازه به دنیا آمدهای است که باید دید در چه کورهای چگونه قوام خواهد آمد. و ازیشان سالی ۴۰ – ۳۰ هزار نفر داریم. فراهم کنندگان زمینهٔ وسیعتری برای نابسامانی و نارضایتی و بحرانهای محتمل آینده.