داغ سیاسی و مذهبی را از محیط مذاکرات حضار عالیرتبهٔ کلوبها کنار گذاشتهاند. در همین زمینه است که دبلیو– اچ– آدن مینویسد: فصل آن است که مرد خوش نیت، قلبش را در آستین نگهدارد نه بر آستین... چرا که اینروزها رفتار شریف مردانه، رفتار «یاگو» است...»[۱]
تا وقتی که بجای خود ازین رفتار بی آزار و در بسته و اشرافی روشنفکر غربی بطور کلی (و انگلیسی بطور اخص) سخنی بگویم فعلاً متوجه جنبهٔ مستعمراتی کار حضرات باشید که هر کدام بخرج چند سالی زندگی در یک مستعمره، و آزارها وزهرهای نارضایتی را با خود بآن حوالی بردن؛ وقتی که به «متروپل» بر میگردند برههای رام را میمانند.
پس از این دو سه تعبیر لغتنامهای و تعریف طنز آمیز سارتر از روشنفکران انگلیسی، اجازه بدهید اکنون کمی دقیقتر بشویم. و به جستجوی معنی عمیقتر روشنفکری از نظر طبقاتی مراجعهای هم بکنیم به متون اصلی مارکسیستی. مارکس و انگلس در «مانیفست» حزب کمونیست مینویسند: «در لحظهای که مبارزهٔ طبقات به دقایق حساس خود نزدیک میشود جریان تشتت و پاشیدگی طبقهٔ حاکم، و بطور کلی اجتماع کهن، چنان صورت خشنی بخود میگیرد که بک جناح از طبقهٔ حاکم از آن جدا شده به طبقهٔ انقلابی میپیوندد. یعنی نطفهای که آینده را با خود و در خود دارد. همچنان که در گذشته (انقلاب کبیر فرانسه) دیدیم که جناحی از اشرافیت به بورژوازی پیوست امروز نیز قسمتی از بورژوازی به پرولتاریا میپیوندد. به خصوص آن دسته از صاحب نظران بورژواکه خود را تا سطح روشنفکری نظری در مجموعهٔ نهضت
- ↑ Understanding Media. By Marshall Mc Luhan (Ed. Mc Graw-Hill Paperbacks) 1965-P.28.