اما اگر روشنفکر را «وجدان بیمار» یک جامعه فرض کنیم – چنانکه «سارتر» و «راسل» و دیگران در مورد فرنگ کردهاند – وقتی این «وجدان بیمار» در جوامع اروپایی و آمریکایی از غارت استعمار فریاد میزند؛ «وجدان بیمار» اما بیدار ممالک غارت شده باید از غارت شدن به دست استعمار بنالد. اولی به دلیل شرکت غیر مستقیم در «عامل» بودن و دومی به علت شرکت غیر مستقیم در «معمول» بودن. پس اگر اولی ممانعت میکند از «غارت کردن» – دومی باید ممانعت کند از «غارت شدن». نه اینکه کمک دهنده باشد به چنین غارتی. به این طریق در روزگاری که دیگر بزحمت میتوان از همبستگی بینالمللی طبقهٔ کارگر حرف زد – چون که کارگران ممالک غارت کننده و سیر، خود عاملان استعمار کارگران ممالک غارت شده و گرسنه هستند – هنوز میتوان از همبستگی بینالمللی روشنفکران سخن گفت که عدهٔ قلیلی ازیشان چه در حوزههای «متروپل» و چه در حوزههای مستعمره و نیمه مستعمره در مقابل واقعیت استعمار راه و روش واحد دارند.
برگه:Jalal al ahmad - khdmat va khyanat v1.pdf/۵۰
ظاهر