که متوجه باشند که در یک حوزهٔ نیمه استعماری عمل میکنند گمان کردهاند که در حوزهٔ «متروپل» بسر میبرند. بیتوجه به مقاصد استعماری غرب؛ و نیز بیتوجه به اصالتهای سنتی و بومی که اغلب هدف اصلی هجوم استعمار بودهاند.
فرق اصلی روشنفکر ایرانی و روشنفکر غربی – به فرض اینکه هردو از یک سرچشمه سیراب بشوند یا بایست سیراب شده باشند – درین است که روشنفکر غربی در حوزهٔ «متروپل» (= پایتخت) بادستی باز در تجربه به تمام مؤسسات آموزشی و آزمایشگاهی و موزهها – که همه از راه غارت مستعمرات غنی شدهاند – قدرت این را یافته است که به جای ماوراء طبیعت باستانی ادیان، ماوراء طبیعت جدیدی را بجوید که جهان بینی علمی دارد و بر بنای آزاداندیشی نهاده است. اما روشنفکر ایرانی که در یک حوزهٔ نیمه مستعمراتی بسر میبرد بیدسترسی به آن مؤسسات که ازو به غارت رفته، و بیهیچ سهمی در دنیای برخورد آزادنهٔ عقاید و آراء (به علت بیسوادی اکثریت و...) در قدم اول با هجوم روزافزون استعمار طرف است که به همراه تکنولوژی و محصولات ساختهٔ خود، آراء و معتقدات و آداب خود را نیز میآورد. و همچنان که ابزارهای سنتی و بومی را از معرکه حیات خارج میکند اندیشهها و اعتقادات سنتی را نیز بیاعتبار میکند. مهم نیست که آسیابهای دزفول موتوری بشوند. مهمتر این است که ملاک ارزش اخلاقی دزفولیها به چه چیز جای خواهد پرداخت؟ هجوم استعمار نه تنها به قصد غارت مواد خام معدنی و مواد پختهٔ آدمی (فرار مغزها) مستعمرات صورت میگیرد؛ بلکه این هجوم – زبان و آداب و موسیقی