خود او فردی است برگزیده – در حدود دبیران و روحانیان عهد ساسانی – که دسترسی به طبقهٔ ایشان دشوار بود؟ به این ترتیب اولین مشکل روشنفکران در مملکت ما این است که با ملاکهای دیگر و برای محیطهای دیگر تربیت شدهاند اما ناچارند درین محیط بسر ببرند. در بحث از زادگاههای روشنفکری توضیح خواهم داد که «فرنگ» و «مدرسه»های آلافرنگ ما چگونه جوانان را برای زندگی در محیطهای فرنگی (متروپل) میپرورند و آنوقت ایشان را در حوزههای اجتماعات سنتی که گرفتار استعمارند رها میکنند. حاصل این مشکل اول، فرار مغزها هست – برخورد با اعتقادات سنتی هست – و در نتیجه، رها شدن مردم به حال خویش. واگر روشنفکری هم در چنین محیطهای سنتی دوام بیاورد بیشتر نوعی جانشین عوامل استعماری است یا دیلماج ایشان. و نه عضوی جا افتاده در جامعهٔ سنتی.
پیش ازین از «مدرسه» به عنوان کوچکترین واحد با اولین حوزهٔ آموزش فرهنگ و علوم که زادگاه اصلی روشنفکری است سخن گفتهام. و طبیعی است اگر مکتبخانههای سنتی و مدارس طلبگی را از مقولهٔ این نوع «مدرسه» بیرون بگذاریم. چنان که گذاشتهایم. به گمان اینکه مدارس طلبگی پیش از دورهٔ روشنفکری نیز دائر بوده است اما تنها آخوند و فقیه و میرزا بنویس و منشی و شاعر تربیت میکرده. و هم این جوری بوده است که اولین سنگ تفرقه را میان روشنفکر امروزی و محیط سنتی افکندهایم. آن هم تنها به اعتبار اینکه روشنفکر امروزی در کلاس مدارس روی صندلی و پشت میز مینشیند و تربیت شدهٔ دیروزی در مکتبخانههای سنتی روی زمین مینشست.