اجتماعی است. اما اگر گفتم «اغلب» به این دلیل است که شاید بندرت بتوان کار بدنی کنندهای را هم یافت که جزو روشنفکران باشد. به این ترتیب در میان صنف کارگر (نجار و بنا و آهنگر و آرایشگر و الخ...) یا دهقان یا پیشهور کمتر میتوان سراغ روشنفکری رفت. ولی در میان آن دسته از مردم که بکاری فکری مشغولند مثل نویسنده یا معلم یا منشی یا عالم یا واعظ میتوان سراغ روشنفکر و روشنفکری رفت. واضح است که هر فردی از افراد این صنفهای اخیر را نیز نمیتوان الزاماً روشنفکر دانست. شرایطی که پیش ازین برشمردم لازم است. ولی به اعتبار کاری که این اصناف میکنند – به اعتبار سر و کاری که با «کلام» دارند – به اعتبار «ابلاغ» و «رهبری» و «مدیریت» که در کارشان هست؛ فرصت و اجازه و جرأت ورود به لاهوت و ناسوت برایشان فراهمتر است تا برای کارگران یا کشاورزان.
نکتهای که اکنون باید طرح کرد این است که در اجتماعی آزاد انتخاب هریک ازین مشاغل دستی یا فکری که برشمردم برای هر کس آزاد است. یعنی باید آزاد باشد. مراجعه کنید به قانون اساسی و قوانین مدنی و منشور ملل و الخ... و هیچ منعی نباید در کار باشد که کارگر سادهای مثلا به علت پشتکار و تجربه و پیمودن مدارج شغلی به استاد کاری برسد و بعد به استادی و بعد به تخصص بیشتر و تحصیل بیشتر و بعد مثلا به مهندسی یا کارشناسی. گذشته اینکه گاهگاه دیده شده است که حروفچین مطبعهای نویسنده از آب در آمده. یا آخوندزادهای که آوازهخوان شده. به هر صورت بسیار واضح است که این بررفتن از مدارج شغلی یا تغییر دادن نوع کار و حرفه وقتی بدست میآید