به عنوان یکی از «خاستگاه»ها یا «زادگاه»های روشنفکری در صفحات بعد سخن خواهم گفت.
پس ازین مقدمات اجازه بدهید اشارهای هم بکنم به این نکته که وقتی میگوئیم «روشنفکری» متوجه هستیم که سخن از «روشن بینی» هم هست. البته نه به معنی مخصوصی که بر کار یکی از حواس اطلاق میشود. چون «دیدن» به معنی سادهاش (یعنی یکی از حواس) دریچهای است از دنیا به ذهن آدمی. و ناچار به فکرش. به این ترتیب «دید» هر کس ممکن است تنگ باشد یا گسترده. تاریک باشد یا روشن. اما میدانیم که ممکن است کسی کور باشد اما روشنفکر هم باشد و بعکس. پس غرض از دید (در جهانبینی) تنها دید چشم نیست. شاید همان باشد که قدما «چشم دل» میگفتند و ما امروز «جهانبینی» میگوئیم. پس در این قلمرو، «دیدن» به معنی بزرگتری مطرح است که «دید داشتن» باشد یا «قدرت دیدار». یا «بینش». همان جهانبینی. و این البته که از لوازم حتمی روشنفکری است. گرچه حتی به صورت سادهاش نیز «دیدن» – به عنوان یکی از حواس – در امر روشنفکری مؤثر است. چون در هر صورت «دید» یک آدم در ساختمان فکریاش همان اثری را دارد که قدرت یا ضعف عضلات دست یا پا در ساختمان بدن. اما دنیا دیدههای فراوان را دیدهایم که خنگند و گنگ. و کتاب خواندههای بسیار را میشناسیم که هر را از بر نمیشناسند. و در کجا؟ – در حوزهٔ مسائل اجتماعی و ابلاغ حقیقت. (و متوجه باشیم که این سؤال و جواب یکی از خطوط اصلی تعیین کنندهٔ مرز روشنفکری است.) یا اگر کلیتر بگوئیم هروقت سخن از صلاح جامعه میرود.