سخن خواهم گفت . فعلاً بپردازم به تعیین حدوحصر معنی «روشنفکر».
وقتی میگوئیم «روشنفکر» متوجه این نکته هستیم که هر آدمی در حدودی قدرت تفکر دارد. چه یک دهقان در رسیدگی به امور آب و گاو و مزرعهاش – چه یک نویسنده در برخورد با مسائل حیاتی و عمومی و کلی یک اجتماع. پس آیا میتوان گفت در هرکس نطفهای از روشنفکری هست؟ یعنی اگر یک دهاتی بهتر از دیگران به امور آب و گاو و ملکش رسید آیا در میان همسران خود روشنفکر است؟ میبینید که با این نوع مثالها از مقولهٔ روشنفکری پرت میشویم. اما جواب چه مثبت باشد چه منفی همین سؤال خود نقطه اتکائی است زیر پای پیشبینی یک آیندهٔ وسیع برای روشنفکری. اما به هر صورت حدود این قدرت تفکر – حدود دنیای ذهنی یک آدم است. و بسیار ساده است که این دنیای ذهنی هر آدمی وقتی بسته است که دنیای خارجی در دسترس آن آدم بسته باشد. و برعکس. یعنی بستگی و گستردگی دنیای ذهنی هر کس رابطهٔ مستقیم دارد با تجربهای که همان کس از دنیای خارج کرده. و این تجربه یا مستقیم است که بهقول قدما «سیر آفاق» باشد. یا غیر مستقیم است، از راه کتاب و مدرسه و معلم و آزمایش. و حتی سیر آفاق نیز وقتی عامل تحول در منش آدمی است که زمینههای اصلی تکامل روحی را در مدرسه به او داده باشیم. یعنی الفبای اکتساب علوم و تجارب را در اختیار او گذاشته باشیم. پس خیلی ساده است اگر هم درین آغاز کار حدس بزنیم که اساس روشنفکری در هرجا – چه ایران چه خارج – بر مدرسه نهاده است. و مدرسه یعنی چه؟ یعنی کوچکترین واحد با اولین حوزهٔ آموزش فرهنگ و علوم. ازین مدرسه