است. روشنفکر = دارندهٔ فکر روشن. بیدقتی در ترجمهٔ روشنفکر از «انتِلکتوئل» یکی از همین جا روشن می شود. آخر این چه جور جنمی است که فکرش روشن است؟ و مگر نه اینکه روشنائی یاروشن کنندگی لازمهٔ هر فکری است؟ «فکر» (یعنی اندیشه) بمحض اینکه امکان فعلیت یا فعالیت یافت در انبان ذهن صاحبش روشنائی و وضوح پدید میآورد. یا در حوزهٔ مسئلهای که موضوع فکر و اندیشه بوده. در این باره حرف آخر را «افضل الدین کاشی» زده. از «در ششم از سخن – در دانش و داننده و دانسته» :
«ما به لفظ دانش نخواهیم جز روشنی و پیدائی وجود چیزها. و نه بدانسته جز چیز روشن و پیدا. و نه بداننده جز علت و سبب روشنی و پیدائی چیزها. [و به روشنی و پیدائی نخواهیم مگر تمامی وجود چیز] و به بیدانشی نخواهیم مگر پنهانی و پوشیدگی وجود چیزها. و نه به نادانسته مگر پوشیده و پنهان. و پیدائی و پنهانی چیزها مردم را در خود بود. و به لفظ خود – نفس خواهیم در این موضع. که چیزها در نفس مردم یا پیدا یا پنهان باشند. چیز پیدا را دانسته و یافته گویند و ناپیدا را نادانسته و نایافته.»[۱]
به این تعبیر شاید بهتر این میبود که «دانشمند» را به جای روشنفکر بکار میبردیم. اما خواهیم دید که دانشمند تعبیری است بسیار عام برای جمع کثیری که احتمالاً هیچ یک از شرایط روشنفکری در آنان جمع نیست. اما به هر صورت این نکته هم روشن شد که
- ↑ جلد اول مصنفات افضل الدین محمد کاشی – انتشارات دانشگاه تهران – به تصحیح مینوی و مهدوی. چاپ ۱۳۳۱. صفحهٔ ۵۳ (۱۹۷).