طبقهٔ خویش خواند؟ و مگر نه اینکه روشنفکران «برگزیدگی» را در هر جا برای خویش انحصار کردهاند؟ و آن وقت آیا لزومی دارد که از معارضهٔ دائمی کارگران و روشنفکران در احزاب کمونیست مثالی بیاورم؟ میبینید که هنوز سؤالها بسیار است.
به هر جهت تنها وقتی میتوان تکلیف روشنفکر و روشنفکری را معین کرد که به تمام سؤالهایی که گذشت پاسخی داده بشود و به بسیاری سؤالهای دیگر. مثلا به اینکه روشنفکران تا چه حد در طرح ریزی آینده یک مملکت مؤثرند؟ یا چرا در روزگار ما روشنفکران نیز به همان اندازه بیاعتبار شدهاند که مالکان و دولهها و سلطنهها؟ یا چرا روشنفکران ایدهآلها را به خاطر نان و آب فراموش کردهاند؟ یا اینکه آیا درست است که شرکت در قدرت حکومتهای نفتی از روشنفکران سلب حیثیت میکند؟ و پس شرایط شرکت روشنفکران در قدرت حکومتها چه باید باشد؟ و بعد وضع روشنفکران در قبال حکومتها در مملکتی مثل ایران چه باید باشد؟ و بعد – چه فرقهایی هست یا باید باشد میان روشنفکر ایرانی و اروپایی – در مقابل حکومت یا در مقابل مذهب یا در مقابل کمپانی خارجی؟ یا در مقابل استعمار؟
امیدوارم که جواب همهٔ این سؤالها را درین دفتر بیابید؛ گرچه به صورت طرحی یا پیشنهادی. و اگر نیافتید نیز غمی نیست. که آخرین دعوی این دفتر و صاحبش این است که طرح کنندهٔ سؤالهایی باشد در تمام این زمینهها که برشمردم.