دانش و فرهنگش؟ یا برداشتی که از امور جهان دارد؟ گویا روشن باشد که روشنفکری دخلی به قد و قامت آدمی یا به سر و وضعش یا به زن و مردبودنش یا به پیر و جوان بودنش، ندارد. روشنفکری اطلاقی است در حوزهٔ مسائل اندیشه و تعقل. در قلمرو بینش آدمی. در برداشتی که از امور روزگار دارد. علاوه برین گویا یک نکتهٔ دیگر هم دارد روشن میشود و آن اینکه روشنفکر و روشنفکری یک امر نسبی است. یعنی که اگر در فلان ده یک میرزابنویس به علت بیسوادی عام اهالی روشنفکر و فهمیده تلقی بشود همان میرزابنویس در شهر یکی از عوامالناس است. و آن وقت آیا به این تعبیر میتوان «جهاندیدگی» را از لوازم روشنفکری دانست با مقدمهاش؟ مثلا آیا فلان پیرمرد دنیادیده و سرد و گرم روزگار چشیده و تجربهها آموخته، در جمع خانوادهاش با فرزندان و نوادگان و عروسان و دامادهای جوان – یک روشنفکر است؟ چون برای حل و عقد مشکلات خانواده نوعی کدخدایی میتواند؟ میبینید که باز هم نمیشود. پس بگذارید باز از یک در دیگر وارد بشوم. از در قلمرو اجتماعیات:
آیا روشنفکری یک درجهٔ اجتماعی است؟ و روشنفکر عضوی از یک «طبقه» است؟ و میشود گفت طبقهٔ روشنفکران؟ چنانکه در احزاب کمونیست عالم مرسوم است؟ که از «کارگران» و «کشاورزان» و «روشنفکران» به عنوان سه رکن اصلی سازندهٔ بنای اجتماع سخن میگویند؟ یا به عنوان سه طبقهٔ مختلف که ابزار کار مختلف دارند؟ و اگر کارگران و دهقانان عضو یک حزب کمونیست برگزیدگان طبقهٔ خویشند، آیا میتوان روشنفکران عضو همان حزب را هم برگزیدگان