نشان دادهام و گفتهام که چنین نیست. اما چنین که مینماید همین ابهامها، و نیز بیجواب ماندن تمام سؤالهایی که برشمردم تا حدودی موجب شده است که هیچکس تا کنون هیچ ملّائی را، یا هیچ نویسندهٔ مذهبی را، یا هیچ واعظی را، روشنفکر ندانسته؛ گرچه شرایط اصلی روشنفکری (که پس ازین خواهم شمرد) نیز در آن ملّا یا واعظ یا نویسندهٔ مذهبی جمع باشد. درست است که سنت پرستی غالی و تحجر فکری روحانیت در اغلب موارد نفی کنندهٔ اصلی روشنفکری است (از این نکته هم به تفضیل سخن خواهد رفت) اما آخر باید یک جایی شرایط روشنفکری توضیح داده شده باشد و خود این تعبیر روشنفکر تا به آن حد صاحب معنی و حدود و تعاریف شده باشد که بتوان دید فرق یک ملّا با یک روشنفکر چیست یا در یک ملّا چه شرایطی از روشنفکری یا چه مقدماتی برای آن، جمع هست یا نیست.
به هر صورت میبینید که تعبیر روشنفکر با گنگی فعلیاش در معنی و مفهوم، راهنما به هیچجا نیست. باز هم مثل بزنم: «باسوادتر» و «بیسوادتر» میگوییم، یا داناتر و نادانتر، یا باهوشتر و خنگتر. اما « روشنفکرتر» و «تاریک فکرتر» چطور؟ پس آیا میشود استنتاج کرد که « روشنفکر» هم مثل «دانا» یا «نادان» یک صفت است؟ چون مفهوم متضادّش را هم داریم – یعنی صفت مقابلش را؟ یا چون اصلا نمیتوان درجاتی برای روشنفکر و روشنفکری قائل شد، پس نمیتوان آن را یک «صفت» دانست؟ پس روشنفکر چیست؟ آیا بیان یک حالت و کیفیت نیست؟ که هست. و حالت و کیفیت چه چیز یک آدم؟ قدو قامتش؟ لباس پوشیدنش؟ آداب معاشرتش؟ قدرت فکری اش؟